یک شنبه صبح، دانشگاه امام صادق (ع) پر بود از آدمهای بیسیم به دست و اتاقهای چک و خنثی شده و کیفها و کلاسورهای دانشجویی روی هم تلنبار شده. به همه اینها سه آمبولانس و خودروهای آتش نشانی و دو گیت بازرسی سیار و دهها نیوری امنیتی اضافه شده بود.
استادها و دانشجوهایی که می خواستند صبح سر کلاس بروند، پلمپ در کلاسها را شکسته بودند و داخل شده بودند. جلوی خودروی حامل حاج آقای مهدوی کنی را دو بار گرفته بودند و حاج آقای میرلوحی – مدیر کل روابط عمومی دانشگاه – را به دفترش راه نداده بودند. همه اینها برای این بود که رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار بود بیاید!
بسیج بیانیه داده بود و بچه ها مقوا دست گرفته بودند که «آقای هاشمی! روحانیت انقلابی کجا و روحانیت تشریفاتی کجا؟!«
نمی دانم آقای هاشمی از خودشان پرسیدند چرا مسیر ورود و خروجشان عوض شد؟ چرا به جای نزدیکترین در، دو طبقه پایینتر رفتند تا بتوانند از ساختمان خارج شوند؟ چرا جلوی هریک از درهای ساختمان، یک خودرو منتظرشان بود؟
***
یکی – دو سال پیش، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع)، سوالهای تندی از آقای هاشمی پرسیده بود. چند روز بعد از جلسه، از دفتر یکی از آقازاده ها سراغش را گرفتند. رفته بود و پیشنهاد کرده بودند با مسئولیت دفتر حقوقی یکی از شرکتهای نفتی و حقوق میلیونی و خانه و خودرو و .. بخرندش. نشد..
***
بچه های امام صادق (ع) از آقای هاشمی خاطره خوشی نداشته اند. با اتفاق یکشنبه، چراغهای رابطه شان بدجوری سوخت! محافظان آقای هاشمی خوب آتش بیاری معرکه کردند. خوب!
مطلب پیشنهادی
قهرمانکشی ـ نگاهی به فیلم سینمایی «مزار شریف» حسن برزیده
یکی از نیازهای روزگار ما، معرفی «قهرمان»ها به جوانان و نوجوانان است. غربیها در قهرمانسازی، …