قالب وردپرس افزونه وردپرس

روایت نزدیک | نگاهی به رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه»

«می‌خواهم فریاد بکشم. اگر فریاد نکشم خفه می‌شوم. چیزی تو گلویم گیر کرده. چیزی مثل یک کوه.» سفر به گرای ۲۷۰ درجه ـ صفحه ۱۷۶
«سفر به گرای ۲۷۰ درجه» بیشتر شبیه آن دسته از فیلمهای مستند جنگی است که هیچوقت اجازه رفتن روی آنتن را پیدا نمی‌کنند تا یک رمان کلاسیک درباره دفاع مقدس. یک روایت به شدت واقع‌گرایانه است از خط مقدم بزرگترین عملیات دوران دفاع مقدس یعنی «کربلای ۵». روایتی که بی‌پروایانه خود «جنگ» را به نمایش می‌گذارد. جنگ خالص و پر وضوحی که تلخ و سرد است و درونش فاصله میان مرگ و زندگی، یکی دو سانتی‌متر بیشتر نیست. جنگی که به حق، اگر «دفاع» نبود، مقدس هم نبود.
«سفر به گرای ۲۷۰ درجه» آنقدر به قلب یک پیروزی نزدیک است که دیگر نام و سال و مکان عملیات و تاثیرات عمیقش در آرایش بعدی کشورهای حامی رژیم بعثی صدام، از یاد خواننده رخت برمی‌بندد. گویی روایت مانایی از رنجهای همیشگی حق در برابر باطل است. رنجهایی که عمیقند و نسلها بر پیکره یک جامعه طرحی از خود به یادگار می‌گذارند.
«بوی باروت سوخته هنوز سینه‌ام را می‌سوزاند. نفس که می کشم انگار چیزی سینه‌ام را می‌خراشد. احساسی را در درونم برمی‌انگیزد؛ احساس ترس، مرگ یا جنگ. شاید هم هر سه.» صفحه ۱۹۲
«ناصر» دانش‌آموزی دبیرستانی است که در بحبوحه امتحاناتش، با کاغذ تلگرافی، از دل شهر بیرون کشیده می‌شود و در تنور جنگ قرار می‌گیرد و در آخر، با تنی زخم خورده، به زندگی عادی بازمی‌گردد. زندگی‌ای که قرار است باز هم با کاغذ تلگراف تازه‌ای، عادی نماند.
«سفر به گرای ۲۷۰ درجه» چیزی جز داستان یکی از همین حرکتهای سینوسی نیست. حرکتی که با صد هزار حرکت سینوسی دیگر ـ اعزام صد هزار نفری سپاهیان محمد (ص) ـ همزمان است. و مجموعه این نمودارها ـ که خیلیهاشان در اوج ناتمام می‌مانند ـ نقشی را قلم می‌زند که شهرتش همان حماسه بزرگ «هشت سال دفاع مقدس» است.
پدر، مادر، برادر و خواهر کوچکتر ناصر سخت نگران تصمیم او برای رفتن به جبهه هستند. اما جنس واکنشهایشان متفاوت است: پدر بداخلاق شده و زود از کوره درمی‌رود و با زمین و زمان درمی‌افتد. مادر چاره‌ای جز گریستن و زانوی غم بغل کردن ندارد. برادر کوچکتر از نشان دادن احساساتش شرم دارد و خواهر کوچکتر، همیشه در کنار ناصر است و از او جدا نمی‌شود.
تصویری که نویسنده از خانواده ناصر نشان می‌دهد، بسیار انسانی است: خانواده‌ای که به انقلاب و ضرورت دفاع معتقدند اما دوری پسر بزرگشان نیز بی‌تابشان می‌کند؛ کشمکش همیشگی ایمان و احساس.
علی یکی از مهمترین شخصیتهای رمان است. دوست صمیمی و شوخ‌طبع ناصر که ناباورانه در جلوی چشمان او، به شکلی فجیع به شهادت می‌رسد.
«این نگاه ناباور و هراسناک علی است که چشم دوخته به من. می‌نشینم. تانک از رو کمر او رد شده. هنوز شاهرگش دل دل می‌کند و چشم چپش می‌پرد. او نصف شده؛ نصفِ نصف. سرش را در بغل می‌گیرم. از کمر به بالایش در بغل من است و از کمر به پایین، در رد شنی تانک پخش شده…» صفحه ۱۷۵
نویسنده ابایی ندارد که نماهای پنهانی از جنگ را به نمایش بگذارد که هیچ رسانه تصویری‌ای به خود اجازه نمی‌دهد آنها را نشان دهد. تصاویری هولناک از بدنهای زخم‌خورده و استخوانهای شکسته و خونهای بر زمین ریخته. صحنه‌‌هایی که همه نتیجه یک نگاه واقع‌گرایانه و یک روایت صادقانه از جان‌برکفی جوانان یک نسل است. اما همین فضای پر از خشونت که حاصل جمع جبری گوشت و فولاد است، مکانی برای نمایش جنبه‌های متعالی خفته انسانها نیز هست. افرادی که ظاهرشان با معیارهای مرسوم جامعه همخوانی چندانی ندارد.
«راننده داش‌مشتی چنگ می‌زند به پیراهنش و دکمه‌هایش، انگار که از دهانه تیرباری شلیک شده باشند، نقش زمین می‌شوند. با یک ضرب پیراهنش را درمی‌آورد. شیر با یال و کوپالی رو سینه‌اش خالکوبی شده… قبضه آرپی‌جی‌ای را که کنار جنازه‌ای افتاده، برمی‌دارد و می‌دود وسط دشت.» صفحه ۲۰۱
رسول، پسرک مهتاب‌رو، نوجوان رزمنده‌ای است که علی‌رغم شهادت دو برادرش، به جبهه آمده و به زور فرماندهانش را مجبور می‌کند تا در عملیات شرکت کند. او که تازه در جبهه به بلوغ می‌رسد، از تاریکی گورستان می‌ترسد و در عمرش حتی یک تیر هم شلیک نکرده است. چنین نوجوانی در جنگ چنان صیقل می‌خورد و آبدیده می‌شود و چنان بزرگ می‌شود که اسلحه به‌دست می‌گیرد و هرچند ناشیانه، اما بالاخره شلیک می‌کند و به این وسیله از پیله نوجوانی می‌رهد و «مرد» می‌شود.
«رسول که مردد بود، تا صدای شلیک را بغل گوشش می‌شنود، انگار حمایتی ازش شده و این صدای گوشخراش همه ترسها را از اندرونش پاک کرده باشد، سراسیمه سر اسلحه‌اش را بالا می‌گیرد و بی‌هدف یک تیر شلیک می‌کند و در جا می‌نشیند. عینهو گنجشکی است که از تو دام رهیده.» صفحه ۲۳۳
اما در همین فضای انسان‌ساز آدمهایی از جنس دیگر هم هستند:
«مسئول شکم گنده کارگزینی، کیسه سربازی‌اش را رو دوش انداخته و مثل قاطری که زیر بار زیاد باشد، تلوتلو می‌خورد. کمپرسی‌ها را یکی‌یکی وارسی می‌کند تا ببیند جلوی کدام یکیشان خالی است و سوار شود.» صفحه ۱۱۲
×××
برای رفتن به دل دفاعی که سالهاست «مقدس» می‌خوانیمش، «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» گزینه غیر قابل چشم‌پوشی است. چرا که این رمان در حالی امسال ده ساله شد‌ که بیش از نیمی از چاپ اول ترجمه انگلیسی آن ـ که در آمریکا منتشر شده ـ به فروش رفته و در انتظار چاپ دوم است.
همین رمان در فهرست جوایزش، عنوان رمان برتر چهارمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس را یدک می‌کشد و نه تنها یکی از بیست رمان برتر جایزه «بیست سال ادبیات پایداری» شناخته شده، بلکه یکی از بیست رمان برتر جایزه «بیست سال داستان نویسی» نیز بوده است.
مشخصات رمان:
سفر به گرای ۲۷۰ درجه ـ احمد دهقان ـ چاپ اول (۱۳۷۵): نشر صریر ـ چاپ دوم (۱۳۸۴): انتشارات سوره مهر ـ ۲۶۴ صفحه ـ ۲۴۰۰ تومان

مطلب پیشنهادی

درد نوشتن!

وقتی درد نوشتن می خواهد به سراغم بیاید، از یک هفته قبل می فهمم. ویار …

۵ دیدگاه

  1. باسلام
    برای شرکت در کلاس های آموزش ویکی (wiki) با ما تماس بگیرید.

  2. سلام
    نماز و روزه هاتون قبول باشه .با دیدن سایتتون احساس خوبی پیدا کردم .باسلیقه و پر محتواست .امیدوارم موفق باشید .التماس دعا

  3. با توحه به این که کتاب به انگلیسی نیز ترجمه شده است،بهتر است این توضیحات به دو زبان ندشته شود.

  4. این که گفتید یک روایت کاملا صادقانه از جنگه کاملا درسته روایتی که توی اون از تعصبات و مقدس نمایی هایی که تا به حال در توصیف جنگ رواج داشته تا حدی فاصله گرفته اما من فکر می کنم این کتاب اصلا در رده رمان دسته بندی نمیشه شاید یه خاطره گویی محض.

  5. با سلام
    خواندم وخیلی خوشم نیامد.
    تنها وجهی از جنگ را نشان میدهد که به ناصر بر می گردد در حالیکه در همان مرحله هم ما شخصیتهای والاوایثارگر داشته ایم.
    کتاب فرمانده من یک نمونه از این کتابها است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *