پدربزرگ بانو که چشم از این جهان فرو بست، شهدای قطعه ۵۳ بیشتر بهمان اذن دخول میدهند برای زیارتشان. بهانهمان بوسیدن خاک مزار شهید مهدی عاصی تهرانی است و توفیق مضاعفمان، قدم زدن در قطعهای از بهشت.
هر وقت که اینجا میآیم، کارم این است که به عکسهای حجله شهدا زل بزنم و سال تولدشان را از سال شهادتشان کم بکنم و ببینم چند سال از من کوچکتر بودهاند… و هر سال، تعداد کوچکترها بیشتر میشود و داغ دلم تازهتر، که هر چه سفیدی بناگوش بیشتر میشود، در باغ شهادت، دورتر میرود و دستنیافتنیتر میگردد.
اما همیشه این عددها نیستند که دلم را میسوزاند. گاهی، نام مکانها، خود روضه مکشوفاند برای ایرانیانی که از قافله جا ماندهاند. شمعی از کربلا، گلی از نجف، پروانهای از افغانستان و صاحبدلی از هند. و تو در دل انفجار نوری و نمیبینی. آن قدر گناه کردهای که چشم دلت را به دست خودت بستهای و نامحرم شدهای.
قطعه شهدا، همیشه تازه است. هر دفعه که میآیم، عکسی تازه در حجلهها جا گرفته. پیرزن یا پیرمردی که رنج زیستن با یاد فرزند جان سپرده را به پایان برده و منتظر است تا در بهشت برین، کنار شهیدش بنشیند و درباره این همه سال دوری، گل بگوید و گل بشنود.
«پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.» (شهید سید مرتضی آوینی)
با سلام و عرض تبریک عید غدیر خم . مطلبی در رابطه با عید غدیر و کتاب عکس انتخاباتی با کت دکتر احمدی نژاد در وبلاگم نوشته ام. فرصت یار بود یاری کنید حق یار و یاورتان