قالب وردپرس افزونه وردپرس

رییس پلیس، شهردار می‌شود | زندگی‌نامه دکتر محمدباقر قالی‌باف

هنوز پدرش در طرقبه خشکبار می‌فروشد. سالهاست که کارش این است. نان بخور و نمیرش را که درمی‌آورد، می‌رود دنبال کارهای خیر. ریش سفید شهر است.
***
از کودکی محمدباقر را عادتش داده بودند پول مفت نگیرد. وقتی پول لازم داشت، بابا همینجوری دست نمی کرد در جیبش. می فرستادش برای خانه کاری بکند. حتی اگر شده، برود و دوباره نان بخرد. وقتی می خرید و می آمد، پول را هم می گرفت.
***
برادرش حسن با اینکه هفت سال از او کوچکتر بود، خیلی دوستش داشت. او هم حسن را خیلی دوست داشت. عین دوقلوها هیچ جا از هم جدا نمی شدند. حتی وقتی می خواست برای والیبال یا فوتبال برود، حسن را بغل می کرد و با خودش می برد.
روزهای مدرسه که می شد، حسن دلش می گرفت. صبحهای زود بلند می شد و پا به پای محمدباقر، تا دم در مدرسه دنبالش می آمد. بعد که راهش نمی دادند، می ایستاد و رفتنش را نگاه می کرد. نمی فهمید که نباید سر کلاس برود.
***
سال ۵۶ بود. همه می گفتند: «ساواک آقا مصطفی را کشته.» مشتها گره کرده بود. آقا مصطفی پسر بزرگ آقای خمینی بود. «آقا» را همه دوست داشتند. پسر بزرگ آقا را هم همه دوست داشتند.
محمدباقر هم زورش گرفته بود. می خواست اندازه یک نوجوان ۱۶ ساله، ضرب شستی نشان بدهد. رفت و بچه ها را جمع کرد. یک نردبان هم آوردند. آمدند جلوی دبیرستانشان. بالای سر در، اسم دبیرستان را روی کاشی نوشته بودند: دبیرستان دولتی نصرت الملک.
رفت بالای نردبان. بقیه مراقب بودند. دانه دانه کاشی ها را کند. بعد بزرگ نوشت: «دبیرستان شهید آقا مصطفی خمینی.»
پاسبانها که ریختند، کارش تمام شده بود.
***
طبس نزدیک مشهد بود. سال ۵۷، زلزله که آمد، رژیم پهلوی بیشتر به فکر سرکوب انقلابی ها بود تا کمک به زلزله زده ها. این شد که خود مردم آستین بالا زدند. هر شهری یک کاروان راه انداخت تا کمکهای مردم را جمع کند و به طبس ببرد. محمدباقر، کمکهای مشهدی ها را جمع کرد و به آنجا برد.اوضاع سختی بود. مسئولان کاروانها، یک شورا راه انداختند. قرار شد هر شهری، ساخت یک قسمت طبس را به عهده بگیرد. او هم به عنوان نماینده مشهد، یک گوشه کار را به گردن گرفت. تازه هفده سالش بود.
***
امام گفتند: شما که قبلا به هم محرم شده اید! لحنشان تند بود. دل هر دویشان ریخت.
مرد تند تند توضیح داد که برای تبرک آمده اند. اما امام راضی نشدند که عقد را بخوانند. هرچه جوان اصرار کرد، امام قبول نکردند. دست از پا درازتر برگشتند.
نوبت آنها که شد، هنوز می ترسید که مبادا مشکلی پیش بیاید. دوشنبه هفده ربیع سال ۶۲ بود. آقای حمید انصاری او را کامل معرفی کرد. امام لبخند زدند. بعد وکیل همسرش شدند. آقای صانعی هم از او وکالت گرفت. عقد را که خواندند، نمی دانست از چه چیزی بیشتر خوشحالی کند: دیدن امام یا محرم شدن با همسرش.
آخرین نفری بود که جلو رفت و دست امام را بوسید. خواست عقب بیاید که امام دستشان را پشت سرش گذاشتند. حس کرد که می خواهند چیزی را در گوشش طوری بگویند که بقیه نشنوند. سرش را جلو برد. گفتند: «همسر شما «سیده» هستند. پس در همه عمر وظیفه ات خوش خلقی و خوش رفتاری است.»
وقتی بیرون آمدند، همه می خواستند بدانند امام در گوشش چه گفته اند. به هیچ کس نگفت جز همسرش. همسرش هنوز هم گاهی به شوخی می گوید: «چقدر دستور امام را گوش کرده ای!»
***
قبل از کربلای چهار بود. بچه های غواص اطلاعات ـ عملیات باید سه ساعت قبل از غروب آفتاب وارد آب می شدند تا مسیر جزیره ام الرصاص را برای شناسایی طی کنند. سنگر خود او هم درست در کنج پاسگاه خین بود. این منطقه کاملا در دید دشمن قرار داشت و زیر آتش بود.
لباس غواصی لباس گرمی است. تا آن را بپوشی باید وارد آب بشوی.
بچه ها هجده نفر بودند. برادرش حسن هم جزو آنها بود. اینها اولین گروهی بودند که باید جلو می رفتند.
منطقه زیر آتش بود. امکان این نبود که با همه وداع کنند و صورت همدیگر را ببوسند. او فرمانده لشگرشان بود. همه او را می شناختند و سزاوار نبود فقط با برادرش وداع کند. برادرش اینقدر او را نگاه کرد که یک لحظه در بغل بگیردش. اما جلوی بقیه رویش نمی شد فقط یکی را در بغل بگیرد. همین طور به او نگاه کرد و نگاه کرد و نگاه کرد. او دیگر سرش را پایین انداخت و خداحافظی کرد. حسن رفت داخل نیزار و رفت. حسن همان شب به شهادت رسید.
***
عملیات کربلای چهار ناموفق ماند. جنازه های بچه ها هم جلو ماند. حدود سیصد ـ چهارصد جنازه آنجا ماند. دو هفته بعد، عملیات کربلای پنج موفقیت آمیز بود. تعدادی از جنازه ها را برگرداندند. چهار پنج روز گذشت و از جنازه حسن خبری نشد.
یک روز داشت در جاده اهواز ـ خرمشهر می رفت که به او اطلاع دادند جنازه برادرش پیدا شده. حالش عوض شد. گفت حالا که نتوانستم در آخرین وداع او را ببینم، اقلا جنازه اش را ببینم. وارد آنجا که شد دید دویست ـ سیصد نفر از خانواده های شهدا جمعند و منتظر خبری از جنازه شهیدشان هستند. ندانست چه کسی به همه اعلام کرد که «برادر قالیباف فرمانده لشگر نصر آمده تا جنازه برادرش را ببیند.» جنازه حسن را آوردند و جلویش گذاشتند. همه آرزویش این بود که او را ببوسد. در یک لحظه دید این همه خانواده های شهدا آمده اند و منتظر جنازه شهیدشان هستند، آن وقت او اگر خم شود و جنازه برادرش را ببوسد، دل همه اینها می شکند. آنجا هم نشد که او حسن را ببوسد. سه ماه بعد رفت مشهد سر خاکش.
***
۳۰ خرداد ۶۹، زلزله منجیل که آمد، همه راههای ارتباطی تهران با شمال بسته شد. هیچ کس خبر نداشت چه اتفاقی افتاده. بچه های لشگر ۲۵ کربلا با فرمانده شان، از رشت ۱۵ کیلومتر پیاده روی کردند تا توانستند هشت و سی دقیقه صبح، به مناطق زلزله زده برسند. از آنجا با بی سیم به تهران خبر دادند که چه اتفاقی افتاده.
خود به خود، بچه های سپاه گروههای امدادی شدند. فرمانده شان هم، خود قالیباف بود.
***
شیراز مانور بود. از تهران که راه افتادند، به جای اصفهان، از یزد رفتند. وسط راه، در «ابرقو» توقف کردند. داخل مسجد که نماز را خواندند، رفت سراغ بچه های بسیج. نگفت که کی هستم. گذاشت درد دلهایشان را بگویند. بعد پرسید: «چه چیزهایی کم دارید؟»
بچه های آنجا، مثل خود کویر، کم توقع بودند. گفتند: «اگر یک ویدئو داشتیم، کارهای فرهنگیمان کلی رونق می گرفت.» بعد کارهایی را که می خواستند بکنند و لنگ ویدئو بود، ردیف کردند.
یک کاغذ در آورد و به فرمانده بسیج یزد معرفیشان کرد. بهشان گفت: «پیش فلانی بروید و این کاغذ را بدهید و ویدئویتان را تحویل بگیرید.»
باور نمی کردند. آخرش گفت: «امتحانش که ضرری ندارد!» چند روز بعد فرمانده بسیج یزد زنگ زد. گله کرد. گفت: «شما که تا اینجا آمدی، چرا به ما سر نزدی؟»
***
افتتاح راه آهن مشهد ـ سرخس ـ تجن، در اردیبهشت ۷۵، مراسم پر سر و صدایی بود. یازده رییس جمهور و کلی مقام عالی رتبه پنجاه کشور جهان جمع شده بودند تا آقای هاشمی رفسنجانی، این راه آهن را افتتاح کند.
ساخت این ۱۶۵ کیلومتر ریل قطار، کار ساده ای نبود. هم مسیر سختی بود و هم اهمیت استراتژیکی داشت. نسخه مدرن جاده ابریشم بود که ایران، افغانستان، آذربایجان، قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان و ترکیه را به هم وصل می کرد. تازه می شد به وسیله آن، یک میلیون مسافر را جابه جا کرد.
مردم ایران، قالیباف را ندیدند که خسته اما خوشحال از ساخت این پروژه ملی، گوشه سالن نشسته بود.
***
یکی از پنج شنبه‌های سال ۷۶ بود. مثل همیشه آمده بود خانه تا پیش خانواده نهارش را بخورد. آبگوشت داشتند، توی دیزی سنگی.
یک دفعه گوینده اخبار تلویزیون گفت که قالیباف فرمانده نیروی هوایی سپاه شده است. بچه ها تعجب کردند. الیاس سوم راهنمایی بود. گفت: «بابا! شما که خلبانی بلد نیستید؟» برای الیاس توضیح داد که فرمانده نیروی هوایی حتما نباید خلبان باشد. بیشتر از خلبانی، مدیریتش مهم است.
الیاس قبول نمی کرد. می گفت فرمانده باید متخصص باشد. در این گیرودار، اسحاق زبان باز کرد. گفت: «بابا خیلی هم متخصص است!» ؟ دبستان بود. همه نگاهش کردند. گفت: «اگر بابا را پای تخته ببرند، بلد است شکل هواپیما را بکشد!»
همه خندیدند. اما به محمدباقر سخت آمد. همان شد که چند سال تمام، ساعت سه صبح بلند شد و تا هفت سر کلاس رفت تا توانست با هواپیمای جنگی بپرد.
***
طرف گفت: «اگر نیروی هوایی سپاه به فرمانده اش خلبانی ندهد، به کی بدهد؟!» رفت و آنقدر کار کرد تا از فرانسه، گواهینامه بین المللی پرواز گرفت؛ آن هم با مدرنترین هواپیمای مسافربری: ایرباس.
هنوز هم ده روزی یکبار، با هواپیما می پرد.
***
فرمانده نیروی هوایی ارتش گفت: «امکان ندارد.» گفت: «ما می توانیم.» فرمانده گفت: «نیروی هوایی سپاه هیچوقت نمی تواند این همه نیرو را از این همه جا بردارد ببرد شرق کشور.» قالیباف گفت: «نیروی هوایی سپاه مثل قبل نیست.» فرمانده باور نمی کرد. قالی باف آخرش گفت: «اگر شده بچه ها را کول کنیم، همه را می آوریم شرق کشور. مسئولیتش گردن خودم.»
وقتی آن همه نیرو را بردند شرق کشور تا در مانور شرکت کنند، خیلی ها تعجب کردند. خارجی ها بیشتر از داخلی ها. ایران برای اولین بار توانسته بود این حجم امکانات و نفرات را، از طریق هوایی جا به جا کند.
***
شروع کرده بود سرکشی به بخشهای مختلف نیروی انتظامی. توی چشمهای مسئولان هر بخش، علامت سوال زیاد بود. همه شان می خواستند بدانند فرمانده جدید چه خواهد کرد. اوضاع مثل قبل می ماند یا باید کارهای جدیدی را شروع کنند.
روی دیوارهای یکی از بخشها، پر از نمودار و عدد و رقم بود. آنجا قلب آمار و داده های ناجا محسوب می شد.
قالیباف که وارد شد، رفت سراغ اولین نمودار. مثل بقیه، زود نگاهش را روی نمودار دوم ندواند. کمی عددهای بالا و پایین نمودار را نگاه کرد و بعد گفت: «این نمودار غلط است!» مسئول بخش جلو دوید. دیدار اولش بود. جور خاصی گفت: «چرا؟» قالیباف گفت: «اگر داده های ورودی این باشد، خروجی شما اشتباه است.»
مسئول بخش، کمی با عددها کلنجار رفت اما آخرش قبول کرد. قالیباف گفت: «بقیه نمودارها را هم ببینم؟!»
تا وقتی که قالیباف در نیروی انتظامی بود، آن بخش برایش داده های غلط نفرستاد.
***
خانواده های کارکنان ناجا را برای مراسمی دعوت کرده بودند. شوهرانشان چون سرکار بودند، آنجا نیامده بوده اند.
قرار بود برایشان صحبت کند. دم در، یکی از مردهای حاضر گفت: «آقای قالیباف! لطفا جلوی خانمها محکم صحبت کنید. به هر حال ما مردیم!»
گفت: «نامردترین مرد کسی هست که به خانمش زور می گوید. چون معلوم است که خیلی ضعیف است. زورش به کسی نرسیده و آمده در خانه، به زنش زور می گوید. او واقعا ذلیل است.»
***
یک بار یک مجله از او پرسید: «در خانه به همسرتان کمک می کنید؟» گفت: «من ظرف شور حرفه ای هم هستم!»
***
با پسرها و همسرش رفته بودند خیابان ولی عصر تا شلوار بخرند. داخل یک مغازه شدند. فروشنده مغازه خانمی با سر و وضع غیر معمول بود. موسیقی نرمی هم پخش می شد. شلوارهای طبقه اول را دیده بودند. داشتند به طبقه دوم می رفتند که یک دفعه دید موسیقی قطع شد و آن خانم هم نیست و یک آقایی جلو آمد و گفت: «سردار قالیباف! خیلی خوش آمدید!»
احساس کرد فضای آنجا خیلی پلیسی شده. گفت: «چرا موسیقی را قطع کردید؟» مرد چیزی نگفت. گفت: «عزیز جان! اولا من امروز یک شهروندم. با خانواده ام آمده ام تا دو تا شلوار بخریم و برویم. بعد هم اگر احساست این است که آن کارت بد است ـ چه من باشم و چه نباشم ـ آن را انجام نده. اگر هم احساس می کنی خوب است، ازش دفاع کن. چرا خاموشش می کنی؟ چرا هم با خودت تعارف داری، هم با من، هم با مردم؟ صادق زندگی کن.»
***
سر قالیباف خیلی شلوغ بود. مسئول دفترش مانده بود که این همه برنامه و جلسه را چطور تنظیم کند. در این هیر و ویر، یک پزشک ساکن آمریکا هم چند بار تماس گرفته بود و پیغام گذاشته بود که باید حتما فرمانده نیروی انتظامی را ببیند.
مسئول دفتر مجبور شد با او تماس بگیرد و عذرخواهی کند که به خاطر فشردگی برنامه ها، آقای قالیباف در این چند هفته، فرصت ملاقات با او را ندارد.
پزشک باید زودتر به آمریکا برمی گشت و وقتی برایش نمانده بود که ایران بماند. گفت: «ما در آمریکا یک انجمن مبارزه با مصرف مواد مخدر داریم. نمی دانید وقتی که خاک سفید را به آن صورت جمع کردید، چه سر و صدایی در انجمنهای شبیه ما، در آمریکا راه افتاده است. من فکر می کنم هنوز خودتان هم نمی دانید چه کار بزرگی کرده اید. من حرفی با آقای قالیباف نداشتم، فقط می خواستم دست ایشان را ببوسم. »
***
تاجر تهرانی، زن و بچه اش را برده بود شهرستان. وسط سفر، بهشان گفته بود کاری برایش پیش آمده و برگشته بود تهران. از خانه اش زنگ زده بود به همسرش در شهرستان و همه چیز را گفته بود: که ورشکست شده و چکهایش برگشت خورده و دیگر راهی برایش نمانده. بعد تلفن را قطع کرده بود. زن نفسش بند آمده بود. بعد جیغ کشیده بود. بچه ها دورش که جمع شده بودند، بین آه و ناله اش گفته بود که بابا می خواهد خودکشی کند.
دختر نوجوانش دویده بود طرف تلفن و به ۱۱۰ تهران زنگ زده بود. نشانی خانه شان را داده بود و گفته بود که پدرش می خواهد خودکشی کند.
شش و نیم دقیقه طول کشیده بود تا پلیس خودش را به خانه آنها رسانده بود. زنگ زده بودند و کسی جواب نداده بود. به زور وارد خانه شده بودند و تاجر را در حال دست و پا زدن بالای داری که خودش ساخته بود، دیده بودند. زود نجاتش داده بودند.
***
تلفن ۱۹۷ تازه راه افتاده بود. قالی باف روزی یک ساعت می نشست و به شکایتهای مردم از ماموران نیروی انتظامی، گوش می کرد و دستور پیگیری می داد.
زن گفت: «آقا مزاحم نشوید! زندگی دخترم برباد رفته، شما شوخیتان گرفته ؟! » قالی باف مجبور شد مسئول دفترش را صدا کند. گفت: «این خانم باور نمی کند که من قالیبافم!» مسئول دفتر گوشی را برداشت. از زن پرسید که مگر با ۱۹۷ تماس نگرفته بوده؟ زن تازه فهمید ماجرا از چه قرار است. بغض گلویش را گرفت. گفت: «دخترم از فرانسه برای رشته پزشکی بورسیه گرفته. اگر تا شنبه سرکلاس حاضر نشود، بورسش را از دست می دهد.» دوشنبه بود. گفت: «دخترم و برادرش پولها را به ارز تبدیل کرده بودند که دو نفر موتور سوار، کتکشان زده اند و کیفشان را دزدیده اند و رفته اند. گذرنامه دخترم را هم برده اند.»
صدای هق هق زن از پشت گوشی می آمد: «پولها مهم نیست اما گفته اند گذرنامه دستکم دو هفته دیگر دوباره صادر می شود. دخترم بدبخت می شود.»
پس فردا ظهر، دوباره زنگ زدند به آن زن. زن از شادی زبانش بند آمده بود. فقط دعا می کرد و قربان صدقه می رفت.
***
ساعت هفت صبح زنگ زدند خانه شان. او از همه مسئولان زودتر باخبر شد که بم زلزله آمده است. زود راه افتاد. مستقیما با خلبان هواپیمایی که نیروهای ویژه ناجا را به اصفهان می برد، تماس گرفت و دستور داد که آنها را به بم ببرد. تا شب هماهنگی های تهران را انجام داد. بعد هم رفت بم. ده شبانه روز آنجا ماند. بعد به خاطر جلسه با رهبر، برگشت تهران و جلسه که تمام شد، دوباره رفت بم.
خانواده اش بعدا فهمیدند توی این ده شب، روی باند فرودگاه بم می خوابیده. کنار سردار کاظمی، فرمانده نیروی هوایی سپاه.
***
فرودگاه بم فقط باند داشت. چیز دیگری نمانده بود. آقای قالیباف با اینکه دیگر فرمانده نیروی هوایی سپاه نبود اما آنها را برای کمک آورد. یک ماشین مخصوص هم نیروی انتظامی داشت که دستور داد بیاورندش. گذاشتندش کنار ماشین نیروی هوایی سپاه. این دو تا ماشین شدند برج مراقبت! بعد ژنراتورهای ویژه ای را که برای ناجا خریده بود، نصب کردند و به وسیله برق آن، کل باند را روشن کردند. فرودگاه بم اینجوری راه افتاد. دیگر هواپیماها می آمدند و کمکها را خالی می کردند و زخمی ها را می بردند. اگر فرودگاه راه نمی افتاد، خیلی از زخمی ها مرده بودند.
***
همین جوری نمی شد با قاچاق کالا مبارزه کرد. تا مردم ـ مخصوصا مرزنشین ها ـ توجیه نمی شدند، دولت کاری پیش نمی برد.
اسفند ۸۳، رفته بود خوزستان، پیش اتحادیه های اصناف یک منطقه. منطقه ناامنی بود. آمار دزدی در آنجا یازده برابر شده بود. خودش ـ به عنوان فرمانده ناجا ـ فرمانده آن منطقه را به خاطر ناتوانی عوض کرده بود.
یکی از حاضران، بلند شد و شروع کرد به تعریف کردن از امنیت آنجا. ناراحت شد. وقتی رفت بالا، گفت: «آقا مجبوری اینجور حرف بزنی؟ من که وضعیت اینجا را می دانم. چرا بیخود تعریف می کنی؟ مشکلی هست که باید تلاش کنیم، باهم حلش کنیم.»
***
برای «صندلی داغ» چهار بار دعوتش کردند اما قبول نکرد. آخرش مدیر شبکه دو نامه نوشت. دید دیگر نرفتنش غیرمنطقی است. برای اینکه کسی فکر نکند می خواهد تبلیغ زودهنگام کند، لباس کامل نظامی پوشید. اولین بار بود که با هیبت نظامی مصاحبه می کرد.
وسطهای برنامه، تصویربردارها دوربینهایشان را ول کرده بودند. آخر لرزش دستهایشان موقع گریه، تصویر را خراب می کرد.
برنامه که تمام شد، هیچکس با او خداحافظی درست و حسابی نکرد. احمد نجفی سرش را به ستونی تکیه داده بود و می گریست. نتوانسته بود جلوی دوربین دلش را خالی کند.
***
وزیر کشور ایتالیا بعد از دیدار با او، پیش آقای خرازی ـ وزیر امور خارجه وقت ـ رفته بود. گفته بود: «از قیافه رییس پلیس شما خوشم آمد. برخوردش هم با ما خیلی گرم بود. اما برای جلسه ما را به اتاقی برد که پانزده پله زیرزمین بود. من چون ترسیدم، نتوانستم تا آخر جلسه درست حرف بزنم.»
قالی باف که این را شنید، یک طبقه از ساختمان جدید فرماندهی را به ملاقاتهای خارجی اختصاص داد. وقتی وارد نیروی انتظامی شده بود، ساختمان جدید فرماندهی نیمه تمام بود. همه کارها را قبل از آمدنش کرده بودند.
بازهم، هیچکس او را، به جز وقت ملاقاتهای خارجی، در آن طبقه ندید.

مطلب پیشنهادی

بیشترین میزان کاهش ارزش پول به ترتیب در دولت‌های هاشمی رفسنجانی، موسوی، احمدی‌نژاد و خاتمی

گاهی در مهریه‌ها، مبلغی به عنوان مهریه تعیین می‌شود که به مرور زمان، ارزش خود …

۲۷ دیدگاه

  1. امیدوارم این بار از دست نظرات اسپم خلاص شده باشم!

  2. جالب بود … ببینیم این شهردار چه می کند … راستی باید زودتر از اینها بابت لینک تشکر می کردم …

  3. خوشا به حال قالیباف که چنین طرفدارانی دارد.خداشانس بدهد

  4. با این که همه مطالب برایم تکراری اما چینش خوب و دقیق مطالب از سوی شما مطلب را جذاب کرده بود. موفق باشید

  5. سلام.
    من فکرمی کنم آقای قالیباف فقط دارند کارسیساسی می کنند.ایشان ازنوچه های آقای رفسنجانی اند ومترصد کسب قدرت.به عملکردایشان درشهرداری دقت کنید،اعلام غیرعلمی بودنم طرح منوریل تهران درابتدای شهردارشدن که حقیقتادروغ بودواینک پیگیری برای انجام آن!،اقدام سیاسی در روی کارآوردن مجددپسرهاشمی درمتروی تهران که نسبت به مدیرزمان آقای احمدی نژادخیلی ضعیف تربود،جنجال سیاسی پیرامون کسری بودجه شهرداری که آن هم یک دروغ محض بود واینک رفتارزیرمجموعه های فرهنگی شهرداری ازجمله تجلیل از”بهروزافخمی” یا “بهمن فرمان آرا” همگی صحت این مطلب را تایید می کنند….

  6. با سلام،
    اگر جایی باشد که مستقیم با آقای قالیباف صحبت کنیم یا کلام ما را به طور مستقیم بخواند خیلی خوشحال و راضی میشویم
    امیدوارم در سایه یزدان پاک همیشه سربلند و سردار باشند
    خداحافظ

  7. شما که این قدرخوب از اقای قالیباف خبر دارید می دانید چه روزهای با مردم عادی ملاقات میکنن

  8. باور داشته باشیدبه وجودجناب دکترمحمدباقرقالیباف افتارمیکنم خداوند ایشان رابرای این نظام حفظ بفرماید

  9. خیلی وقته که دنبال یه راهی میگشتم تا بتونم یه جوری از این انسان مهربون و مردم دوست و بی ادعا که آدمو یاد اسطوره های وطن پرست میندازه ، تشکر کنم.
    امیدوارم همیشه و هر کجا که هستی خداوند یار و یاورت باشه ، شما هم در عوضش تفکر هوشمند و صداقت و بیان شیوا و محترمانه و عملکرد درخشان خودت رو خفظ کن.

  10. زندگینامه آقای قالیباف را خواندم وعملکرد اودرشهرداری تهران رابررسی نمودم .ناخودآگاه این آیه شریفه قرآن کریم درذهنم تداعی نمود” انالانسان لیطغی ان رااستغنی” یعنی انسانی که احساس قدرت نماید دربرا خداوند طغیان میکند وهمه عهد وپیمانهای خودا زیزپا میگذارد” جناب قالیباف یا جناب سردار محمد باقر قالیباف الگوی مجسم این آیه کریمه دردوران ماست . شاید برای شما جالب باشد وبخواهید بدانید که چرا؟ براساس اطلاعی مستندی که از عمل کردمحمد باقر قالیباف درشهرداری تهران دارم او نسبت بتعدات خود وبرای مردم محروم وآسیب پذیر نتهنا هیچ ازشی قائل نیست بلکه حقوق حقه آنهار زیرچکمه های له کرده ومینماید. اودربرابرقدرتمندان بخاک افتاده وحقوق ضعفا را زیر چکمهای خود له کرده است . مدارک مستندی در دست است کهقالیباف بدلیل عدم اجرای تعهدات خود باعث مرگ زودرس حداقل شصت هزارنفر درداخل کشور میباشد؟! ونمیدانم چگونه میتواند جواب خدارا بدهد؟!اوکسیکه برای تهدات حتی امضای خود هیچ ارزشی قائل نیست فقط برای حفظ مقام خودهرچه بخواهند میکند. باید مردم را نسبت باینگونه افراد آگاه کرد که بیش از این فریب ظاهر وسخنان فریبکارانه آنهارانخورند. من هدایت اورا ازدرگاه خداوند طلب میکنم . ازآقای سرشارهم میخواهم ایکاش قلم واستعداد خودرا اینگونه مفت نمیفروختی برای کسانی قلم میزدی که خداشناس – خدمتگزار ومتهدبه قول وتعهدخودباشند. اگراین مطالب نوشتید مستندات خودرا درباره سردارمحمدباقرقالیباف برایتان مینویسم .والسلام وعلی من اتبعالهدا-دکترنازنین

  11. دكترنازنين استاددانشگاه رشته جامعه شناسي

    سلام – ازاینکه نظراتم را چاپ کردید متشکرم- اینک علاقمندم مدارکی را درخصوص عدم پای بندی آ قای دکتر قالیباف شهردارتهران بتعهدات خود برایتان بفرستم نمیدانم ازهمین طریق بفرستم یا از طریق دیگر اگرراهنمائی بفرمائید متشکرم- اما درپاسخ به نظرآقای صادق که نوشتنند “قالیباف از نوچه های آقای رفسنجانی است ” میگویم ایشان اشتباه میکند – ممکن است بظاهر وانمود کند وبخواهدنظر طرفداران رفسنجانی را بخود جلب کند . ولی قالیباف متاسفانه وارد یک بازی سیاسی شده است که بردی وجود ندارد بازی سیاسی قالیباف بازی” باخت – باخت است ” جامعه شناسی قدرت میگوید: ” قدرتمند وزوزمداربهیچکس نه وفاداراست ونه رحم میکند” متاسفانه قالیباف درسالهای اخیر مردم وخدارا فراموش کرده فقط بدنبال قدرتمداران و زوزمداران است . البته ازنظرجامعه شناسی نظامیان همیشه وعموما اینگونه بوده اند . ولی قالیباف دوره ئی خودرا ازاین وادی دورکرد وبطرف مردم آمد اما مجددا بیش از دوسال است که تجدید نظر کرده مردم را فراموش کرده وبدنبال قدرتمداران برای کسب قدرت بیشتر رفته است . اگر بگفتگوهاوسخنان او درمجامع دقت کنید میبیند خداومردم دیگر جائی دراندیشه های این سردار ندارند!!ایکاش بگفته مرحوم دکتر شریعتی بتواند بازگشتی انقلابی” بخویشتن خویش” داشته باشد . تافرصت دارد باتوکل برخداوند بمردم برگردد.امام خمینی (ره) همواره مسئولین را نصیحت میکردند بخداوند توکل داشته باشید وبمردم هرچه میتوانید خدمت کنید ” ومیفرمودند” حب دنیا راس کل خطیئه” ویا حب نفس راس کل خطیئه” .قالیباف شرایط وویزگیهای مناسبی دارد ومیتواند خدمتگذارخوبی برای مردم باشد مشروط برآنکه خود بخواهد وپیرامون خودرا از افراد بی تعهد وابن الوقتی چون عیسی شریفی ها…پاک نماید. ظلم است فردی مثل قالیباف هزینه بداخلاقی وبی تعهدیها وخلاصه عملکردنادرست افرادی چون عیسی شریفی شود .والسلام من اتبع الهدا. اگر منعکس کردید بازهم برایتان مینویسم.دکترنازنین

  12. سلام
    بنده متاسفانه از صحت حرفایی که زدید خبر ندارم و خوشحال میشم اگه دکتر نازنین مدارکی رو که گفتن در اختیارشون هست رو علنی کنن تا از سردرگمی در بیام
    هیچ کس بی عیب نیست اما شما فقط خوبی های قالیباف رو نوشتید،یعنی این شخص هیچ کوتاهی در انجام وظایقش نداشته؟؟
    و خطاب به دکتر نازنین :
    خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید تا بیشتر در این مورد از شما اطلاعات کسب کنم
    با تشکر

  13. سلام مجدد وتشکر ازسعه صدرشما که دونوشته را درج کردید. امروز یکی از موارد عملکرد منفی وظالمانه آقای دکتر قالیباف درشهرداری را برایتان مینویسم باشد که مورد توجه ایشان قرارگیرد جبران واصلاح نمایند. میدانید امام خمینی (ره) خدمت بمردم آنهم بتعبیر خودشان “مردم پابرهنه ومحروم” را الویت کارمسئولان میدانستند وهمواره میفرمودند “اینها ولی نعمه شماهستند – اینها شمارا باین مقامهارساندند ” پس قدرآنهارا بدانید وتامیتوانید بآنهاخدمت کند. ویامیفرمودند”از مرفهین بیدرد حزرکنید وبه پابرهنه های محروم خدمت کنید…” واین قبیل نصحیتها مکرر درمکرر. اماجناب قالیباف از زمانیکه باحمایت بعضی مراکر قدرت بعنوان شهردارتهران انتخاب شدند نسبت بمحرومین و مستضعفین رویه عکس را درپیش گرفتند؟! میدانید یکی از محرومترین طبقات اجتماعی سوپرها(رفتگرها) میباشند . وضعیت رفتگرها درمدیریت آقای قلیباف اسفبارترین وضع درتاریخ شهرداری تهران است حتی متاسفانه ازدوران شهرداری ستمشاهی هم بدتر!! بگونه ایکه این قشرزحمتکش ومحروم هیچ امینت شغلی ویا تامین آتیه مناسب ندارند. آقای قالیباف با تشکیل چندشرکت وابسته بشهرداری اموراین گروه را باین شرکتهاداده است واین شرکتها هرنوع اجحاف را درحق این طبقه زحمتکش روامیدارند وبرای آنکه آنها نتوانند برای احقاق حق خود اقدام کنند همه راههارا بسته اند وبمحض کوچکترین اعتراض ازکار برکنار ومعلوم نیست چه سرنوشتی پیدا میکنند. درحالیکه اینها بایدمثل گذشته دراستخدام رسمی شهرداری باشند وازحقوق کارمندی وبیمه وسایر مزایا وحداقل حقوق برخوردارباشند . ولی متاسفانه اینهارا شرکتی کردند واین شرکتها باقراردادهای سه ماهه وششماهه وبانامهای سفید امضاکه ازآنها میگیرند حق هیچگونه اعتراض ندارند باگوچگترین اعتراض اخراج و…!! بطوریکه شنیده شده است مدیران این شرکتها با جناب سرهنگ عیسی شریفی معاون همآهنگی مناطق درارتباط تنگاتنگ میباشند ومجوز هرنوع ظلمی را ازجناب ایشان دارند!! همچنین است وضعیت کارکنان جزء شهرداری تهران. آنهاهم همه شرکتی واگرشرایط استخدامی وتامین آتیه آنها از رفتگرها بدترنباشد بهیچوجه بهتر نیست. درنقطه مقابل این گروه مدیران ارشد ومیانی شهرداری هستند که عموما از سپاه ونیروی انتظامی آمده اند وتابع هیچ ضابطه وقانونی نیستند ودربرابر ارباب رجوع نه تنها پاسخگو نیستند بلکه اگراصرار شود سرنوشت ارباب رجوع باکرام الکاتبین است ؟! این مدیران نسبت ببعضی ارباب رجوعها نه تنها پاسخگو هستند بلکه دربرابر آنها کرنش کرده وسرتعظیم فرود میآورند واگر گذرآنها بدفاتراین مدیران بیفتد تا دم در بلکه تاپارکنیک آنهار بدرقه میکنند. خواهید پرسید اینها چه کسانی هستند؟! عرض میکنم اینها اینها “برج سازان عزیزو دوست داشتنی تهرانی هستند” خوب است روزی سری به یکی از شهرداریهای مناطق یک ودو-سه وچهار واین روزها بیست ودو بزنید ویا بدفتر جناب عیسی شریفی معاون محترم همآهنگی مناطق ویا مدیران زیزمجموعه این معاونت که حقیقتا باعث ننگ شهرداری تهران -آقای قالیباف و جمهوری اسلامی میباشند.این گوشه ئی ازمدیریت آقای قالیباف درشهرداری تهران آنهم درخصوص همکارن ایشان که آنها انتظارپدری ازمدیره خوددارند ولی اینگونه حقوق مسلم آنها پایمال وزیزچکمها مدیرانشرکتهای وابسته بشهرداری وبعضی مدیران شهرداری له میشود وبهیچ جاه هم صدایشان نمیرسد. شهرداری یک سازمان مدنی است اداره آن با نظامیگری نادرست است . اما مدیران شهرداری باید بدانند شهرداری دریائی از فرصت برای خدمت بمردم است درراستای نصحیت های حضرت امام ورهبری ولی چرا عده ئی این فرصت خدمت بمحرومان ومستضعفان را بفرصت خدمت به مرفهین بی دردتبدل کردند وباعث بدنامی خود ونظام مقدس جمهوری اسلامی میشوند باید گفت گمراهی وبیراهه رفتن ازاین بالاتر نیست . درخصوص تضییع حقوق شهروندان تهرانی برایتان خواهم نوشت شاید اثر اصلاحی داشته باشد . دکترنازنین استاد دانشگاه

  14. باسلام مجددوعرض تشکر- فرمودند ازمطالبی که نوشتم بی اطلاع هستند مدارک ارسال شود. آنچه تاکنون نوشتم درباره وضعیت اسفبار سوپرها(رفتگران شهرداری ) وکارکنان چز شهرداری است که استخدام رسمی شهرداری نیستند و ” شرکتی” هستند و شرکتهاحقوق حقه آنهاراضایع نموده و مینمایند. کافی است از همان رفتگری که کوچه شمارا تمیز میکند سئوال بفرمائید اوبسیاری از مطالب را بشما خواهد گفت البته اگر از اخراج نترسند وبداند کسی آنهارا تهدید نمیکند . اما درخصوص رفتار بعضی از مدیران ارشد شهرداری با برج سازان تهرانی – بهتراست ساعاتی را درشهرداری یکی از مناطق یک و۲و۳و ۴و۲۲ بازرسی ناشناس بفرستید واز اوبخواهید برای شما گزارش کنند و یا در دفتر وحوزه کاری جناب عیسی شریفی. دراین ارتباط دربیرون شهرداری حرف وحدیثهای بسیار گفته میشود ومتاسفانه از اشخاصی هم بعنوان رابط ویا نماینده ویزه جناب دکتر قالیباف ذکرنام میشود ازقبیل جناب ایازی- جناب بیات – جناب دکتر موذن- جناب برادرقالیباف(نام محفوظ) که مخصوصا این روزها فعالتر از گذشته اند و گویا میگویند درصددتهیه منابعی برای انتخابات آینده هستند وازارقام نجومی صحبت میشود؟- قبلا نوشتم حیف جناب دکترمحمد باقر قالیباف است که هزینه این قبیل افراد درشهرداری شود وفرصتهای بسیارعالی موجود درشهرداری برای خدمت بمردم محروم و مستضعفان وبالاتراز آن کسب رضای خداوند را به تهدید علیه خودونیز غضب وعذاب خداوند تبارک وتعالی تبدیل نماید. آقای قالیباف خوب میداند مقامات وفرصتها برای هیچکس ماندنی نیست ورفتنی است پس باید فرصت راتاهست برای خدمت بمردم یویزه محرومان جامه غینمت شمرد . نوشته شده است با وب لاک من تماس بگیرم ولی آدرس ندادند . متشکرمیشوم آدرس آنرا بنویسید تا تماس بگیرم.اسلام برای حفظ آبروی مومن وعمنوع ارزش بسیار بالائی قائل است تا جائیکه آنرا معادل “کعبه دانسته وازطرفی امربمعروف ونهی ازمنکررا برای آحاد جامعه اسلامی واجب کفائی دانسته است .بدین لحاظ قصد اصلاح دارم ونه قصد تخریب وانشاالله موثرباشد. وان ارید الاصلاح و مستطعتم و توفیقی الابالله. والسلام علی من اتبع الهدی. اسناد بعضی از بی تعهدی و وزیرپا گذاشتن تعهدها وحتی امضائ مسئولان بلند پایه شهرداری را دراختیاردارم اگرمایل باشید وقصد اصلاح دارید نه انتقام- برایتان خواهم فرستاد.چون ازآن خوف دارم ارسال اسناد باعث تضیعیع بیشتر حقوق آسیب پذیران محروم که دستشان بهیچ جا نمیرسد گردد زیرا سابقه اینگونه موارد وجود دارد و منهم درگناه ظلم مضاعف بعضی مدیران ارشد وهمکاران نزدیک آقای دکتر قالیباف سهیم گردم. حقیر قصد اصلاح دارم -نه فراهم کردن زمینه برای انتقامگیری بعضی مسئولان از خدابی خبر.دکترنازنین

  15. با سلام
    دکتر نازنین تشکر از اینکه بخش کوچکی از اسناد رو علنی کردید
    با توجه به مطالبی که در این پست هست،کارنامه عملکرد جناب قالیباف در قبل از دوران شهردار شدن خوب بوده(البته اگر این مطالب صحت داشته باشند) و ظاهرا بعد از شهردار شدن دیگر قادر به تشخیص اصل از فرع نیستند و یا “نمیخواهند” که این تشخیص را به نحو احسن انجام دهند…
    اگر بنده به حرف های دکتر نازنین بیشتر اعتماد کردم بدلیل این میباشد که عملکرد منفی دکتر قالیباف را بیشتر شاهد بودم تا عملکردهای مثبت ایشان…
    در مورد آدرس وبلاگم هم باید بگم که در قسمت نشانی وب سایت آدرس رو مینویسم اما نمایش داده نمیشود!!
    http://www.narcissus13.blogfa.com
    در ضمن خوشحال میشم این اسناد و مدارک رو با ذکر منبع در اختیار همگان بگذارید
    با تشکر

  16. با سلام و خسته نباشید برادر عزیزم از شماتشکر می کنیم که برای ما زحمت می کشید ولی اینجانب در منطقه ۱۰ زندگی می کنم در خیابان نواب غربی خ صفدری کوچ کرمی بمبس شمس این کوجیک مشکل آب گرفتگی دارد که جند بار به شهردار منطقه مراجعه کردیم ولی کاری نکرد ازشما خواهشمند استم که به این محل توج کنید که خدا شاحد است ساعت ۲ شب آب گرفتگی شدیدشد. با تشکرازشماآقای قلیباف بزرگوار تلفن محمدی ۰۹۳۶۲۱۶۶۵۰۳

  17. با سلام
    خدمت دکتر قالیباف ،اگر عزت و شرف بسیجی در شما باقی مانده مقابل رشوه گیران شهرداری مقاومت کنید،چرا شهرداری باید به خاطر پول کار ما را انجام دهند ،چرا هر کس که پارتی ندارد ،تو اجتماع جایی ندارد ؟

  18. قرآن راه سعادتمندی و نگون بختی را به ما نشان می دهد، تا خود با آزادی و آگاهی انتخاب کنیم. چنان که برای سالم زیستن، نکات بهداشتی را باید رعایت کنیم. اگر رعایت ننمودیم، بیمار می شویم. روح و روان ما هم با هدایت عقل و وحی، ما را به زندگانی سعادتمند می رساند و اگر رعایت نکردیم، گرفتار شکست خواهیم شد.

  19. منهم اورا دوست دارم

  20. سر افراز باشی و ماندگار باشی سردار

  21. فقط میخواستم بگم دکتر قالیباف واقعا یک مدیر موفق هستند که انشاا.. با رییس جمهور شدنشون مشکلات و کمبودهای کشور حل کنند و در جهت رفاه مالی مردم برنامه تنظیم کنند و به کشور قدرت ببخشن مثل زمانی که فرمانده ناجا بودن و واقعا پلیس قدرت داشت نه مثل الان که پلیس از کارش دلسرد است چون واقعا پشتوانه و حامی ندارد.

  22. همچنان که مدبر مدبر وزحمت کش وموفق هستی انشاالله وتوکل بر خداوند متعال در اینده نزدیک ریس جمهور کشوروایران عزیزمان بشوید
    به امید روزی که چهره وسیماه عزیزتان بر سردر تمامی خانه ها برافراشته شودانشاءالله.
    در ضمن اگر این حقیر راقبول داشته باشید حاضر می باشم که در عرصه انتخابات عضو فعال وزحمت کشتان باشم
    ادرس/استان ایلام شهرشتان ابدانان -کارمند اداره پست رضا کولی بند تلفن همراه۰۹۱۸۳۴۴۱۸۳۹

  23. انشاالله با پیروزی ایشان در انتخابات آتی وضعیت کشور بهبود پیدا خواهد کرد و بسوی پیشرفت و سازندگی پیش خواهیم رفت. ایشون در این هشت سال بخوبی شایستگی هاشونو نشون دادن و مرد عمل بودنشونو ثابت کردن. واقعا دوست داشتنی هستن.
    انصافا بعضی ها هم خیلی نامردی میکنند که خدمات بی نظیر ایشون رو نادیده میگیرند…کمی قدر شناس بودن هم بد نیست

  24. محمدغلامی باباحیدری

    باسلام وقتی خبرمهرتاییدعلمای قم بر عملکرد جناب اقای دکتر قالیباف که دردیدار نفربه نفرباانهاراداشتندراشنیدم خیلی خوشحال وخرسند شدم که اینبارهم باتوجه به تحقیقات وانالیزی که ازگذشته این سردار برافتخار انجام داده ام هیجگونه شک وشبهه ای درذهن ندارم وامیدوارمبتوانم با تلاش وباافتخار برای این کاندیدای بالیاقت وباتدبیرگامی موثر در تبلیغ وانتشار مبانی اخلاقی وفرهنگی ومذهبی واجتماعی ونظامی وامور بین الملل که این سردار سرافراز میتواند بابهرگیری ازارشادات مقام معظم رهبری برای تحقق بخشیدن به ارمانهای اسلامی وملی گامهای موثری برداشته ودرمقابل هر گونه تهاجم دشمن بایداری نمایدوکشوری ازاد ومستقل درراستای خودکفای اقتصادی وفرهنگی با مردم شهیدبروروسرفرازهمیشه درصحنه این مرز وبوم تلاش نموده ومشت محکمی بردهان استکبار جهان که در راس ان شیطا بزرگ امریکاست کوبیده وبرچم برافتخار ایران اسلامی را برقله های افتخار بالا ببرند

  25. قابل توجه دوستانی که از مدیران شهرداری انتقاد میکنند .خوب نیست ادم بدون برهان حرفی رو بزنه !من خودم طی چند برخورد که در مورد چند ساخت و ساز غیر قانونی برخی سودجویان بود کاملا شاهد این امر بودم که مدیران شهرداری با برخوردی قاطع و پیگیرانه با این قضیه برخورد کردند .در مورد رشوه گرفتن بعضی افراد خوب این یه امر طبیعیه من به عینه دیدم افرادی که دم از عدالت می زنند و وقتی که به قدرت می رسند عدالت رو زیر پا میگذارند و به منافع شخصی می پردازند .این افراد خود ماییم .خود مردم .من و شما!مردم ایران خودشون این موضوع رو باب کرده و مقصر خودشون هستند .اگه جای اقای قالیباف هر کس دیگه ای هم بود باز این اتفاقات می افتاد !مقصر خود ما هستیم

  26. صادقانه دکتر قالیباف را قبول دارم ایشان سردار متعهد و قابل قبول مردم کشور هستند من با مراجعه به تهران از عملکردشان دیدن نموده و تحسین شان میکنم .

  27. من جوانی هستم متاهل وشاغل دارای مدرک مهندسی عمران.آفای قالیباف عزیز من دو سه تا از ویزگی ها ی شما رو که خیلی دوست دارم وخوشم میاد میگم یکی اینکه به قول ما تربتیا جبروت داری صدات دورگه است ماشاا……….خوش تیپ هستی ودرآخر مرد عمل هستین خلاصه بخددددددددددددددددددددا خیلی خاطرتونو میخوام امیدوارم هروقت آمدین مشهد یه سرتربتم بیاین دوستتتتتتتتتتتدارم هم ولایتی یک آرزوم اینه که بعدازانتخابات هرروز توی تلوزیون ببینمتون۰۹۱۵۵۳۱۵۳۷۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *