قالب وردپرس افزونه وردپرس

ناهماهنگى میان فرهنگ سازان و پاسداران فرهنگ

ایجاد فرهنگ در یک جامعه و تبدیل آن به هنجار، به تلاش اثباتى و نفیى همه سازمان ها و نهادهاى یک حکومت نیاز دارد. مثلاً اگر قرار است فرهنگ ماه مبارک رمضان و روزه دارى در جامعه فراگیر و به یک هنجار تبدیل شود؛ باید در کنار فضاسازى تبلیغى و رسانه اى، با شکنندگان این هنجار نیز برخورد شود تا جامعه در تعادلى میان رجا و خوف، راه راست را پى گیرد.
بنده به تناسب شغل خود، در این چند سال با فعالیت هاى هنرى و فرهنگى اى که براى گسترش فرهنگ روزه دارى انجام مى شود، سر و کار داشته ام. اما پنج شنبه ۱۴ آبان ماه، شاهد ماجرایى بودم که حالا مى فهمم چرا فرهنگ روزه دارى، آنگونه که باید و شاید بر جامعه حاکم نشده است. روز پنج شنبه لنگى این کمیت گریبان خود من را نیز گرفت:
بعد ازظهر پنج شنبه ۱۴/۰۸/۸۳، به همراه سه تن از دوستان، میان تراکم شدید خودروها در یک بزرگراه اصلى شهر، عازم خانه بودیم. غروب کم کمک نزدیک بود و مراسم احیا در پیش، ناگهان دیدیم راننده دوو سیلوى سفید رنگ سمت چپ ما، بى خیال روز و ماه، تخمه مى شکند!


تذکر ما به مرد راننده براى پاس داشتن حرمت ماه رمضان پاسخى جسورانه در پى داشت که ماجرا را تا چند دقیقه مانده به اذان مغرب به درازا کشاند: «به شما چه ربطى دارد؟»، «اصلاً چه کاره اید؟» و …
نهایت گفت وگو، تماس هر دو طرفمان با پلیس ۱۱۰ بود، یکى به خاطر روزه خوارى علنى و دیگرى ایجاد مزاحمت! که خوب قواعد بازى در جامعه مدنى را آموخته بودیم.
در پاسگاه نیروى انتظامى میدان تجریش، اولین سوال على .م، درجه دار مسؤول، این بود: «چه کاره اید؟ مگر ضابط قوه قضاییه اید؟» و…
پاسخ بنده، به تناسب رشته تحصیلى ام، حقوق، این بود: «مسلمانیم، نهى از منکر کرده ایم. سه شاهد هم دارم که در حال روزه خوارى در ملأ عام بوده است.»
مأمور گفته شده زود فهمید که آنگونه بر قانون مسلط نیست که از پس ما برآید. ما را به کلانترى ۱۰۱ تجریش دلالت کرد؛ اما به این شرح که راننده از ما به جرم مزاحمت شکایت کرده و ما «متقابلاً» گفته ایم او روزه خوارى کرده!
پس از ورودمان به کلانترى ۱۰۱ تجریش در حدود ساعت ۱۶، محمدرضا ج.ش، افسر نگهبان، زود پرسید: «چه کاره اید؟ مگر ضابط قوه قضاییه اید؟» و… پاسخ من تکرارى بود. اما او از درجه دار میدان تجریش مسلط تر بود: «خودرو حریم خصوصى مردم است. به شما چه که داخل آن چه کار مى کرده… خود من هم روزه نیستم. همه که روزه نمى گیرند… شما نمى توانید شکایت کنید. ضابط نیستید که جرم را دیده باشید و…»
بیست دقیقه اى نصیحت شدیم که چرا نهى از منکر کرده ایم و به ما چه ربطى داشته است و اصلاً کارمان از بیخ غلط بوده و …!
براى افسر نگهبان توضیح دادم که روزه خوارى، به محض علنى بودن جرم است. و چه دلیلى بر علنى بودن آن بهتر از اینکه چهار مرد مسلمان عاقل بالغ شهادت مى دهند! اگر هم ما نمى توانیم شکایت کنیم دست کم شهادت ما چهار نفر را ثبت کنید. گفت: ما به روزه خوارى رسیدگى نمى کنیم. به ما ربطى ندارد.
گفتم: خوب، شهادت ما را، به همراه متهم، به دایره مفاسد اجتماعى بفرستید؛ حالا که متهم با پاى خودش به کلانترى آمده.
– چه شهادتى؟
گفتم: که روزه خوارى علنى کرده. مگر براى قتل و سرقت و بقیه جرم ها، از اظهارات شاهدها استفاده نمى کنید؟
– بخشنامه آمده که ما حق نداریم در مفاسد اجتماعى دخالت کنیم. باید همه پرونده ها را به آنجا ارجاع بدهیم.
گفتم: خوب، تشکیل پرونده بدهید و شهادت ما را ثبت کنید و راننده را به آنجا بفرستید.
– همه تان باید با هم بروید!
گفتم، کجاى دنیا شاهد را همراه متهم، این ور و آن ور مى فرستند؟
– ما حق دخالت نداریم. همه تان با هم باید بروید.
ورود سرهنگ ظاهراً مسوول اطلاعات کلانترى (با لباس شخصى) وضع را کمى تغییر داد.
او زود از بوى دهان مرد راننده همه چیز را فهمید. با ما هم همدلتر از افسر نگهبان بود. اما راه حل نهایى او، «رضایت طرفین» بود.
– او هم به جرم مزاحمت از شما شکایت کرده.
توضیح مفصلى براى جناب سرهنگ دادم؛ که براى مزاحمت باید به دادسراى شمیرانات برود و از ما شکایت کند، بعد در دادگاه ما احضار بشویم و او هم شاهد بیاورد که مزاحمش شده ایم. که او براى خالى نبودن دستش موضوع مزاحمت را پیش کشیده، وگرنه ما نه تیر و تفنگ و تبر داشته ایم نه خطى بر خودرویش انداخته ایم و نه … که جسارت مرد راننده در روزه خوارى و «رضایت طرفین» جرى ترش مى کند. که خودش مقابل افسر نگهبان اعتراف ضمنى کرد که روزه خوارى کرده و، ما میان هزار آدم مثل او، تنها به سراغ او رفته ایم و …
نهایت کار، حدود ساعت ۱۹ تخییر ما میان دو امر بود: رفتن به دایره مفاسد اجتماعى و طرح پرونده به همراه فرد روزه خوار ، یا رضایت دادن! بدین گونه، افسر نگهبان کلانترى ۱۰۱ تجریش ما را واداشت تا پایمال شدن حق الله را ندیده بگیریم. نعوذ بالله، گویى ما متولى حق خداوندیم! و به همین راحتى، شهادت چهار مردمسلمان عاقل بالغ، که براى اثبات قتل و زنا هم کافى بود، فراموش شد.

مطلب پیشنهادی

آشوبگران «نفله» می‌شوند نه «کشته»

در خبرها خواندم که خواهرزاده میرحسین موسوی، به نام سید علی حبیبی موسوی خامنه، امروز …

۲ دیدگاه

  1. سلام علیکم… ما هم امام صادقی هستیم ولی شما رو ندیدیم! جریانش چیه؟ یا علی مدد… التماس دعا

  2. حوریه نیکونام طوسی

    ممنونم از نوشته هاتون
    باز هم برایمان بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *