این روزها درگیر معماگونهای شدهام. این معماگونه هم برمیگردد به تکمیل پایاننامهام و ارایه آن به استاد راهنما.
موضوع پایاننامهام «سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران در حوزه مطبوعات و مطالعه تطبیقی آن با حقوق آمریکا» است و استاد راهنما آقای دکتر محسن اسماعیلی، استاد مشاور آقای دکتر علیحسین نجفیابرندآبادی و استاد داور آقای دکتر حسامالدین آشنا.
روزی که برای صحبت درباره پایاننامه خدمت دکتر اسماعیلی رسیدم؛ چنان شرمندهام کردند که خستگی مدت طویل نوشتن پایاننامه از تنم دررفت. همین را به خود استاد هم گفتم. ایشان اصرار داشتند که یک روز در هفته را به «حقوق ارتباطات» اختصاص بدهم و این راه را ابتر نگذارم.
از سوی دیگر علاقهام به ادبیات داستانی و مجموعه کتابها و فیشهایی که برای یک رمان جمع کردهام؛ هر روز در کتابخانه به من چشمک میزند.
اما در وضعیت فعلی، اشتغال در فرهنگسرای دانشجو، چشمههای نویسندگی را تا حدود زیادی در وجودم خشکانده. هر چند که شیرینیها و تلخیهای کار اجرایی فرهنگی، دل کندن از آن را دشوار میسازد.
چیزی هم که در زندگی تحصیلیام روی زمین مانده، ادامه تحصیل در مقطع دکتراست که وقت میخواهد و درس خواندن. ما هم که مثل آقای کردان، اینقدر راحت سرمان کلاه نمیرود که دکترای آکسفورد را در آستینمان کنند!
دوستان بزرگتر میگویند تا ۳۲ ـ ۳۳ سالگی فرصت نوشتن رساله دکتراست و پس از آن، تاب و توانی برای این کار نمیماند.
میدانم که جمع بین همه اینها، سخت و دشوار است و دلکندن از برخی و پرداختن بیشتر به برخی دیگر، عزمی جدی میطلبد.
نمیدانم. شاید به امید خدا در همین آبان ماه، تصمیمی جدی برای آیندهام بگیرم. والله اعلم
مطلب پیشنهادی
قهرمانکشی ـ نگاهی به فیلم سینمایی «مزار شریف» حسن برزیده
یکی از نیازهای روزگار ما، معرفی «قهرمان»ها به جوانان و نوجوانان است. غربیها در قهرمانسازی، …