قالب وردپرس افزونه وردپرس

استاد! می‌گویند اگر او فرزند شما نبود، مدیر فرهنگسرا نمی‌شد. نظر شما چیست؟

استاد محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)این روزها بحث آقازاده بودن بنده و حمایتهای حضرت پدر از فقیر، در بوق و کرنای آقایان شده است. آنقدر که عده‌ای به بنده رحم کرده‌اند و به احترام ایشان و سوابق انقلابیشان، کوزه‌ای را بر سرم نشکسته‌اند.
فرصت خوبی است که صریحا اعلام کنم بنده نه هیچگاه خودم را زیر سایه بزرگ ایشان پنهان کرده‌ام که بخواهم از این حاشیه امن استفاده کنم و نه ایشان هیچگاه چنین حمایتی از بنده کرده‌اند.
چون تاریخ همیشه از چنین طعنه‌ها و تهمتهایی پر بوده است؛ قسمتی از مصاحبه حضرت پدر با روزنامه حزب الله را در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۸۶ نقل می‌کنم.
حامد فتاحی: به چند اسم اشاره می‌کنم. اگر مایل باشید می‌توانید به طور مختصر یا به تفصیل نظر خود را در مورد آنها بگویید. اگر هم مایل نبودید اصلا نظر ندهید. … محمد سرشار.
محمدرضا سرشار: چیزی نمی‌گویم، چون هر چه بگویم حمل بر چیز دیگری می شود.
فتاحی: خوب صریحتر سوال می‌کنم. در حال حاضر ایشان مدیر فرهنگسرای دانشجو است. می‌گویند اگر او فرزند شما نبود، مدیر فرهنگسرا نمی‌شد. نظر شما چیست؟
سرشار: نه اینطور نیست.
فتاحی: یعنی از روی شایستگی به این سمت رسیده است؟
سرشار: کسانی که در مورد محمد چنین می‌گویند، اگر مغرض نباشند و از سر تسویه حساب با من اینها را نگویند، قاعدتا از نزدیک با او ارتباط نداشته‌اند. اگر ارتباط داشتند، چنین نمی‌گفتند.
محمد اولا جزء تیزهوشان است. در مقطع راهنمایی در مدرسه تیزهوشان قبول شد که ما به خاطر جو فرهنگی غیرمذهبی این مدرسه، نگذاشتیم برود. در دبیرستان هم در مرحله اول تیزهوشان قبول شد، مرحله دوم را نگذاشتیم برود امتحان بدهد. یعنی در واقع، به مصاحبه آن نرفت. آدم تیزهوشی است. دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق در مرحله پایان نامه است. جزو دانشجویان نمونه است. سابقه کار فرهنگی مفصل داشته است. قبل از اینکه مدیر فرهنگسرا شود، مدتی دبیر سرویس ادبی هفته‌نامه «حریم» بود. بعد مدتی دبیر ویژه‌نامه «هفت هنر» روزنامه «جوان» بود. مدتهای طولانی با اسم مستعار، ستون اخبار ادب و هنر روزانه یکی از روزنامه ها را می‌نوشت. دو تا کتاب چاپ شده دارد. یکی از آنها «آیا خدا می تواند بند کفش ها را ببندد» داستان ترجمه ای برای کودکان است که از کتابهایی است که آموزش و پرورش در فهرست کتابهای کمک درسی مقطع ابتدایی، مطالعه اش را به دانش‌آموزان سفارش کرده است. یک مجموعه داستان چاپ شده به نام «توت فرنگی‌های روی دیوار»، دارد که مجموعه داستان خاصی است. اگر افراد محمد را از نزدیک ببینند و منصف باشند، متوجه می‌شوند که اشتباه می‌کنند. ضمن آنکه عملکرد یک و نیم ساله او در فرهنگسرای دانشجو، خود بهترین ملاک برای قضاوت درباره شایستگی یا عدم شایستگی او برای این کار است. راه دیگر، مقایسه او و کارش با سایر مدیران فرهنگسرا در طول همه سالیان گذشته است.
بعد هم مجموعه‌ای که در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران حاکم شده است، اگر به خاطر من ایشان را منصوب کرده‌اند، چرا به خود من یک پست نداده‌اند؟ حتی به توصیه‌ها و انتقادات سازنده من در بعضی جاها عمل نکرده‌اند.

مطلب پیشنهادی

قهرمان‌کشی ـ نگاهی به فیلم سینمایی «مزار شریف» حسن برزیده

یکی از نیازهای روزگار ما، معرفی «قهرمان‌»ها به جوانان و نوجوانان است. غربیها در قهرمان‌سازی، …

۷ دیدگاه

  1. 19 ساله از تهران

    البته شما در آقازادگی فرهنگی تنها نیستید
    فرید حداد عادل هم هست

  2. حضرت برادر اخوی
    سلام علیکم
    بابا به خدا تو توی دعوا نیستی من نمیدونم چه علاقه ای داری خودتو بندازی تو این معرکه ها
    پولش آقازاده ها میخورن !فحشش را تو!
    توصیه میکنم به جای این کارها از این عمله اکره سیاسی کار فاصله بگیری . داستان نویس باشی بهتر از ….

  3. به نام خدا.سلام.ابتدا تبریک به سبب «تردید» و نوشته ای که برپیشانی سایت گذاشته ای.پیش از این هم بارها پی تردید،اینجاآمده ام.
    آنچه موجب شد این را بنویسم تکمله ای است که بر یادداشت قبلیت درباره «دلیل» استعفای کارکنان شهر گذاشته ای.این استعفا در اعتراض به زیر یا روی جایی قرار گرفتن نبود که اگر اینگونه بود می بایست در ابتدای شهریور که خبرگزاری زیرمجموعه روابط عمومی قرار گرفت این اتفاق می افتاد نه ۶۰ روز بعد.مجموعه خبرگزاری بدون هیچ تنشی با این استدلال که تغییر در ساختار جزو اختیارات مدیران ارشد است این مساله را پذیرفتند هرچند که این تصمیم را به دلایل سازمانی و رسانه ای نادرست می دانستند.(در هیچ کدام از موارد مشابه مانند خبرگزاری مهر – سازمان تبلیغات – خبرگزاری ایسنا – جهاد دانشگاهی و … رسانه های خبری از این دست که کاری فراتر از چاچوب سازمانی انجام می دهند زیرمجموعه روابط عمومی نهاد منتسب نیستند شاید برای آنکه الزمات کار رسانه ای با الزامات کار سازمانی متفاوت است. این دلایل را برای زعمای سازمان شرح داده ام لیکن …)اما آنچه موجب استعفای همکاران شد بنابر متن استعفایشان این است :
    « ناهماهنگی های گسترده در سیاست های کلی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران که تبعات آن طی چندماه گذشته بارها روند فعالیت خبرگزاری شهر را مختل و روزنامه نگاران شاغل در این مجموعه را باسردرگمی مواجه کرده است تا آنجا پیش رفته که عملا ادامه کار را برای امضاکنندگان نامه غیرممکن کرده است:
    – سابقه فردی که در اقدامی عجیب به عنوان ناظر از سوی اداره کل روابط عمومی معرفی شد و این مهم برای نویسندگان نامه و شخص جنابعالی مشخص است.
    – در خواست های متعدد برای دریافت بدیهی ترین امکانات برای فعالیت رسانه ای و عدم همکاری اداره کل روابط عمومی در برابر این درخواست ها
    – تزلزل تصمصم گیری سیاست گذاران سازمان و جهت گیری اخیر آنان که بوی سیاسی کردن خبرگزاری فرهنگی شهر از آن به مشام می رسد.»
    همچنانکه در بند نخست این استعفا نوشته شده« محور» استعفا، زیرمجموعه فلان جا بودن یا حتی عدم پرداخت ۲ ماه دستمزد همکاران و راست گفتن و چپ نشستن روسا نبود .مساله اصلی تاریخ و جغرافیای فردی بود که با نامه فوری در ساعت ۶ بعدازظهر به عنوان ناظر روابط عمومی معرفی شد:
    « جناب آقای محمد آقازاده، مشاور رسانه ای اداره کل روابط عمومی
    با سلام
    به جنالعالی ماموریت داده می شود به عنوان ناظر ضمن حضور در خبرگزاری شهر روند فعالیت های این مجموعه را تا ابلاغ بعدی به طور منظم به اینجانب گزارش دهید.
    مهدی توکلیان
    رونوشت : مسعود احمدوند، مدیر عامل خبرگزاری شهر»
    جناب سرشار برای بنده و برخی از همکاران پذیرفتنی نبود و نیست و ان شاءالله نخواهد بود کسی ناظر کارمان باشد که در مخرج مشترک مجموع فعالیت رسانه ای اش تناسبی بادلبستگی به انقلاب دیده نشود.این را پیش از آنکه به رسانه ها بکشیم به خود روسا گوشزد کردیم.گوش ندادند.لاجرم وقتی گوش هایشان نشنید باید پشت بلندگو می رفتیم . به « فارس » گفتیم که مورد وثوق آقایان هم باشد و شاید از آن زبان ، اشاره ما مقبول بیفتد.اما به جای اینکه مغزشان را به کار بیندازند باز به جای دیگری از اعضایشان تکیه کردندو با فشار خبر را از روی خروجی فارس برداشتند.مجبور شدم برای اینکه پای آن نامبرده به یک رسانه باز نشود( چون قطعا منظور از این ابلاغ نظارت بر کار خبری ما نبود چون رصد کردن کار یک خبرگزاری با توجه به خروجی آن امکانپذیر است و احتیاجی به حضور و ابلاغ رسمی و رونوشت و از این دست کارها و برخی کارهای دیگر نیست . استنباط ما با تئجه به قرائن این بود که ایشان قرار است به عنوان یک سیاستگذار وارد مجموعه شود) از ظرفیت های دیگر رسانه ها بهره بگیرم و الحمدالله نتیجه داد و لو به ارزش درست کردن پرونده ای چند صد صفحه ای توسط آنانی که کار مارا سیاسی دانستند و چند هفته نگذشته خودشان متن استعفای مضحک شان را پراکنده کردند .ولو به ارزش اینکه فیلم های پولانسکی و لینچ و … را از رایانه بچه ها بیرون بکشند و به عنوان فیلم غیراخلاقی ضمیمه پرونده کنند.( که گویا این روش بیشرمانه را در برخورد با سید عماد و همکارانش نیز پیش کشیده اند)
    … بگذریم جناب سرشار که برخی چیزها را حتی نمی توان نوشت یا نباید نوشت که در مخدوش کردن ذهن آنانی که دلخوش کرده اند به این نظام سهیم نباشیم و آبی به آسیاب دیگران نریزیم.
    جناب سرشار اینها را نوشتم که شاید معنای استعفای ما روشن شود که نه ربطی به امین متولیان داشت نه یه مهدی توکلیان.
    اگر صلاح دیدی آن قسمت تکمله را اصلاح کن.
    با احترام و تشکر. مسعود احمدوند.

  4. البته آقای احمد وند خودشان و خدایشان بهتر از هرکس دیگر می دانند که ۹۰ در صد نوشته هایشان در مورد خبرگزاری شهر دروغ است.

  5. سلام
    من، همان مصاحبه گر روزنامه حزب الله هستم و البته به نوعی دوست قدیمی شما. اگر وبلاگ آرمانشهر و همینطور وبلاگ «اخبار هفتگی ادبی» را به خاطر داشته باشید متوجه می شوید چه می گویم.
    امیدوارم دقت داشته باشید که سئوال، سئوال است، نه نظر و قضاوت. من فقط در مقام پرسش بوده ام و دلیل ندارد چیزی را که در سئوال پرسیده ام، نظر شخصی ام باشد.

  6. آقای سرشار خجالت هم خوب چیزی است.
    چرا فکر می کنید شما و حضرت پدر!حق دارید به همه توهین کنید؟
    “بنده نه هیچگاه خودم را زیر سایه بزرگ ایشان پنهان کرده‌ام که بخواهم از این حاشیه امن استفاده کنم و نه ایشان هیچگاه چنین حمایتی از بنده کرده‌اند.
    چون تاریخ همیشه از چنین طعنه‌ها و تهمتهایی پر بوده است؛ قسمتی از مصاحبه حضرت پدر با روزنامه حزب الله را در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۸۶ نقل می‌کنم.”
    …این یکی…
    “مجموعه‌ای که در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران حاکم شده است، اگر به خاطر من ایشان را منصوب کرده‌اند، چرا به خود من یک پست نداده‌اند؟”
    این هم دروغ حضرت پدر! که در نهایت تقوا فرموده اند.

  7. سلام جناب آقای امیر
    راستش را بخواهید نظر شما را نفهمیدم. ۱ـ در کجای این نوشته اهانتی شده که شما احساس فرموده‌اید بنده و حضرت پدر به خود حق می‌دهیم آن را نسبت به دیگران روا بداریم؟
    ۲ـ اینکه حضرت پدر در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران هیچگونه پست و سمتی ندارند، چگونه در نظر شما دروغی جلوه کرده که در نهایت تقوا بیان شده؟ خواهش می‌کنم اگر یک سمت از ایشان در مجموعه شهرداری تهران سراغ دارید، بفرمایید.
    ۳ـ اگر به کل این نوشته، معترضید، امیدوارم به بنده این حق را بدهید که در برابر تهمتها، از خود حداقل دفاعی بنمایم. دفاعی که مشروع است و عقلایی و معروف.
    موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *