محمدعلى گودینى: این بار گفت و گویى داریم با محمد سرشار، نویسنده ، مترجم و روزنامه نگار جوان .محمد سرشار فرزند جناب محمدرضا سرشار (رضارهگذر )نویسنده ، پژوهشگر و منتقد معاصر است .
* از خودتان بگویید؟ متولد سـال ۱۳۶۰ شیراز هستم ، اما در شهر تهران بـزرگ شده ام و درس خوانده ام .کمتر از یک سال هم است که زندگـى مشترکم را تجربه مى کنـم . دوران دبیـرستـان ، در رشتـه ریـاضـى ، فیزیک تحصیل مى کردم که همان سال با اخذ دیپلـم در کنکور سـراسرى سال ۷۸ هم پذیرفته شدم .
* حـالا در چـه رشـتـه اى تـحـصـیـل مى کنید؟ زمان پذیرش در کنکور، سه گزینه براى ادامه تحصیل پیش روى من بود، رشته مهندسى عمران آب دانشگاه علم و صـنـعـت ، رشـتـه مـهـنـدسـى بـرق و الکتـرونیک دانـشـگـاه آزاد واحد تهـران جنـوب و رشتـه حـقـوق دانشـگـاه امـام صادق (ع).هر چند دل کندن از رشته ریاضى فیزیک برایم بسیار سخت بود، امـا در حـال حـاضـر در سـال پـنــجــم کارشناسـى ارشد پیوستـه دانشگاه امـام صادق (ع)مشغول به تحصیل هستم .
* چــه عــامــلــى بــاعـــث شـــد تـــا از ریاضى ـ فیزیک به علوم انسانى کشیده شوید؟ همانطور که گفتـم بـراى من ، دل کندن از ریاضیات و علم فیزیک بسیار سخت بود .حتى تصور اینکه روزى را بدون حـل کردن یک مسأله ریاضـى یـا فیزیک بگذرانم ، برایم ممکن نبود، اما از سوى دیگر، دغدغه هاى اجتمـاعـى رهایم نمى کرد . ســال ۷۸، اوج آشـوب آفـریــنــى گــروه هــاى فــشــار و روزنـامــه هــاى غـوغلاسالار بـود .در آن هنگـامـه قـوه قضاییه مهم ترین سنگرى بود که قدرت مقـاومت داشت .شاید انتخـاب رشتـه حـقـوق ، تـأثـیـر پـر رنـگـى از جـامـعـه بحران زده سال ۷۸ بوده باشد .
* شما که داراى علاقه و استعـداد در ریاضـى فـیـزیـک بـودیـد، در آن رشتـه نمى توانستید مفید باشید؟ علت مهم ترى که باعث مهاجرت بنده به علوم انسانى شد، افق دید وسیع این دسته از علوم است .علوم ریاضى و فنى ، بشـدت فـردگـردا و جزئى نـگـر هستند، هر چند که در همین زاویه دید بسته ، بسیار جزئى و پیچیده اند، اما در علـوم انسانى شـمـا دربـاره » انسـان «و «جامـعـه » حـرف مـى زنیـد و تـصـمـیـم مى گیرید؛ یک مجموعه پیچیده و درهم تنیده از علت ها و معلول ها .
* چـه کـارهـایــى در زمـیـنـه ادبـیـات انجام داده اید؟ کارهاى بنده در زمینه ادبیات ، در دو حوزه بـوده است ؛ ادبیات صـرف و حاشیه ادبیات …
* لطفاً بیشتر توضیح دهید . در حوزه ادبیات صـرف ، چندیـن داستان کوتاه نوشته ام و ترجمه کرده ام ، بـعـضـى رمـان هـا را خلاصـه کـرده ام و نقـدهـایـى هـم نـوشته ام .در حـاشـیـه ادبیات هم چند مـقـالـه نـوشته ام ، هـم گزارش تهیه کرده ام وهم دست کم یـک سال تمام ، کـار فـشـرده خبـرى انجـام داده ام . همـه این کـارهـا در روزنامـه هـاى کـیـهـان ، جـام جـم ، سـیـاسـت روز و ماهنامه هاى ادبیات داستانى و کیـهـان فـرهـنـگـى و سـایــت » لـوح «مـنـتـشــر شده اند . قسمت عمده اى از فعالیـت هـاى ادبى بنده هم با نام هاى مستعار بوده که یـکـى از آنـهـا، از اســم خــود بـنــده ، مشهورتر است !
* با توجه به اینکه کـارهاى ترجمـه هم دارید، بفرمایید چه شد که به ترجمه براى کودکان روى آوردید؟ نـگـاه ادبـى (درواقـع ذوق ادبـى ) بنده ، حاصل تربیت ادبى پدرم است . ایشان هیچگـاه رمان یا داستان ضعیـف و یا مبتذلى را در اختیار من نگذاشتند، همین سبب شـد کـه ذوق ادبى مشکـل پسندى پیدا کـنـم .در هـفـده ـ هـجـده سالگى ، نوجوانى بودم که داستان هاى بسیار زیادى خوانده بود و میل به نوشتن هم در او شـکـوفـه زده بود .اما جـرأت نوشتـن نداشت .ترجمه بـراى کودکان کارى بـود که این احسـاس مـرا، مـوقتـاً ارضا مـى کـرد .البـتـه در آن دوره ، سـه کتاب را ترجمـه کردم که دو کتاب آن ، مستـقـیـمـاً به رابـطـه کودک با خـداونـد مى پـرداخت .در نهایـت ، یـکـى از آن کتاب ها، در سال ۷۹، به چاپ رسید .
* ظـــاهـــراً تــرجـــمـــه کـــتــاب » آیـــا خــداونـد بــلــد اســت بـنــد کــفـش هــا را بـــبــــنـــدد؟ «شــــمـــا، جـــزو فــــهـــرســـت کتاب هاى مناسب چهارم دبستان قرار گـرفـته اسـت .چـه عـامـلى بـاعـث ایـن انتخاب شده است ؟ بله .این کتاب داسـتـان لـطـیـفـى دارد؛ دختربچه اى پنج ساله ، از پدر و مادرش درباره خـداوند مى پرسد :خـدا چه مى پوشد؟ چطور حرف مى زند؟ آیا دوست دارد نقاشى کـنـد؟ جـواب هاى پدر و مادر، هوشمندانه و دقیق هستند . در عین حـال از ذهـن کـودک هم زیـاد فاصله نمى گیرند .
* ظاهراً شما مسئولیت هایى هم در چند نشریه داشته اید و دارید .تجربه کار در مطبوعات را چطور مى بینید؟ بنده مسـئـول صفحـه ادب و هـنـر هفته نامه » حـریـم «بـوده ام .اکنـون هم مسئول صفحه هاى ادبیات و گفتگـوى ادبـى روزنـامـه » جوان «هـسـتـم .کـار مطبـوعاتى بـاعـث روزآمدى نویسـنـده مى شود اما در عین حال ممکن است به روزمرگى او بینجامد . از طرف دیگر، کار مطبوعاتى یک کار اجرایى است و با نـوشتن سـرجنگ دارد .زمان هاى بسـیـارى شده کـه دلـم پرکشیده تا کار را رها کنم و به گوشه اى بروم و فقط بنویسم و بنویسم .
* بـا تـشـابـه اسـمــى بــا پــدرتـان چــه مى کنید؟ فکر مى کنم این تشابه اسمى بیشتر به ضرر پدرم بوده !!نام بنده یک«رضا » کمتـر از نـام پـدرم دارد .همیـن بـاعـث مى شود که کارهاى ضعیف را، اشتباهاً به حساب ایشان بگذارند . تنها ضرر این تشابه اسمى ، اجبار بنده به استفاده از نام مستعار، در برخى مطالب بوده است .چرا که افراد زیادى به » من قال «بیش از » ما قال «اهمـیـت مــى دهــنــد و نــام » ســرشــار «پــیــش داورى هـایـى را در ذهـن آنـان بـه وجود مى آورد .
http://www.sobhesadegh.ir/1382/0141/matn/M12.htm
مطلب پیشنهادی
هشدار درباره سیطره نمادهای فرهنگ مهاجم در لوازم تحریر کودکان و نوجوانان ایرانی ـ گفتگو با خبرگزاری فارس
رئیس حوزه هنری کودک و نوجوان گفت: بازار لوازم تحریر کودکان و نوجوانان ایرانی، در …
قبلا چندین باردرمورد مشکلات به فرماندهی سپاه درخواست دادم جوابی یافت نکردم.حتی درسفرمقام معظم رهبری درخواستی دادم جوابی نبوده. ۰۹۱۸۸۷۵۰۴۴۷
ahmad – rastad