وقتی که یلدا گفت شام نداریم، هنوز به عمق فاجعهای که داشت اتفاق میافتاد، پی نبرده بودم. تازه دو ساعت بود که تلفن دوستی قدیمی، مثل قلاب جرثقیل سرنوشت، مرا از خیل بیکاران بیرون آورده بود. شغل جدید من، سردبیری همزمان دو هفتهنامه بود: یکی ویژه پسران جوان و دیگری مخصوص دختران جوان. به خاطر زمان کم باقیمانده تا انتخابات، …
توضیحات بیشتر »بایگانی برچسب: نشريه
داستان کوتاه «چشمان خسته»
سردبير يك ماه نامه با مشكلي مواجه شده است: ناظر فني مجله كور رنگ است! از آن بدتر اينكه، خود ناظر فني از اين مشكل، خبر نداشته است.
توضیحات بیشتر »