محمد سرشار در هشتم تیر سال ۱۳۶۰، در شهر شیراز به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود.
محمد سرشار از همان ماههای ابتدای زندگی، در شهر تهران بزرگ شد و درس خواند.
سال اول دبستان را در دبستان «محبان الرضا(ع)» [سه راه امین حضور] گذرانید.
به خاطر مشکلات اجاره نشینی و تغییر محل زندگی خانواده، سال دوم تا پنجم دبستان را در دبستان «معرفت» [چهار راه آبسردار ـ تقاطع خیابان ایران و مجاهدین اسلام] درس خواند.
او دانش آموز سال پنجم دبستان بود که در مسابقات علمی منطقه ۱۲ آموزش و پرورش شرکت کرد و رتبه اول را کسب نمود.
سرشار دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی «نیک پرور» تحصیل کرد. او سه سال دبیرستان را هم در دبیرستان «علوی» [خیابان فخرآباد] درس خواند و توانست با معدل ۶۳/۱۸، دیپلم خود را در رشته ریاضی ـ فیزیک بدست آورد و به عنوان فارغ التحصیل دوره ۳۸ دبیرستان علوی شناخته شود.
با نقل مکان مجدد خانواده، دوران پیش دانشگاهی سرشار در پیش دانشگاهی «احسان» [میدان هروی] گذشت.
او در همین دوران در کانون فرهنگی مسجد انصار الحسین (ع) [امام جماعت این مسجد دکتر شهید حجت الاسلام اسکندری بودند] مشغول به کار شد مسئولیت کتاب خانه این مسجد را برعهده گرفت. با تلاشهای بسیار کانون، در سال ۱۳۷۷، کتاب خانه شش هزار جلدی علامه جعفری (ره) در این مسجد راه اندازی شد و شروع به عضو گیری نمود.
سال ۱۳۷۸، سال سرنوشت سازی برای سرشار بود. او در این سال در آزمون سراسری شرکت نمود و با کسب رتبه ۹۹۰ در گروه ریاضی ـ فیزیک توانست در رشته مهندسی عمران (گرایش عمران آب) دانشگاه علم و صنعت قبول شود. او علاوه بر این رشته، در رشته های مهندسی برق (گرایش الکترونیک) واحد تهران جنوب دانشگاه آزاد اسلامی و کارشناسی ارشد پیوسته حقوق دانشگاه امام صادق (ع) پذیرفته شد.
محمد سرشار سرانجام تصمیم گرفت تحصیلات عالی خود را در علوم انسانی بگذراند. بدین ترتیب او وارد دانشگاه امام صادق (ع) شد.
او در نیم سال دوم سال تحصیلی ۷۸ ـ ۷۹، مسئول واحد نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) شد.
سرشار در تابستان های ۷۹ تا ۸۱، با گزینش دانشگاه امام صادق (ع) همکاری می کرد.
وی در زمستان سال ۱۳۷۹، ترجمه کتاب «آیا خدا بلد است بند کفش ها را ببندد؟» را در دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر کرد. وزارت آموزش و پرورش، این کتاب کودکان را ـ که با زبانی کودکانه به مسائل خداشناسی می پرداخت ـ به دانش آموزان سال چهارم دبستان توصیه کرد .
سرشار سردبیر نشریه دانشجویی «پله» نیز شد. پله تنها نشریه منظم دانشگاه بود و مدیر مسئولی آن را، ابوالفضل نظری [فاضل نظری، شاعر جوان] برعهده داشت.
محمد سرشار در تابستان ۸۰، دوره «کارگردانی و تهیه کنندگی» را در دانشکده صدا و سیما گذراند و رتبه دوم را کسب کرد.
او در تابستان ۸۱ نیز، دوره «تحلیل و بررسی» سازمان بسیج دانشجویی را در اردوگاه سید الشهدا (ع) آبعلی طی کرد و در پایان آن دوره، به عنوان دانشجوی برتر از او تقدیر شد.
او در طی سال تحصیلی نیز، در کلاسهای «یهود شناسی» استاد شمس الدین رحمانی شرکت میکرد.
سرشار از اردیبهشت ۸۱ تا اردیبهشت ۸۲، مسئول ستون ثابتی در صفحه ادب و هنر روزنامه «کیهان» بود. این ستون روزهای شنبه و سه شنبه منتشر میشد.
در مرداد ۸۱، وی مسئول صفحه ادب و هنر هفته نامه «حریم» بود. این همکاری تا مرداد ۸۲ ادامه داشت.
او از مهر ۸۱ همکاری خود را با ماهنامه تخصصی «ادبیات داستانی» آغاز کرد.
مرداد ۸۲، آغازی تازه برای زندگی سرشار بود. او در این ماه جشن ازدواج خود را برگزار کرد.
در ماه مهر سال ۱۳۸۲، سرشار چند کار جدید را آغاز کرد. او در دبیرستان «فرهنگ» [تخصصی علوم انسانی، ضلع شمال غربی پل سیدخندان، کوچه پیشداد]، درس «ادبیات فارسی ۱» را تدریس میکرد و همزمان، مسئولیت سه صفحه ادبی روزنامه «جوان» را برعهده گرفته بود.
سرشار تا اردیبهشت ۸۳ مسئول این صفحه ها بود اما در این ماه، با پذیرش مسئولیت ضمیمه «۷ هنر» روزنامه جوان، وارد مرحله دیگری شد. این ضمیمه هشت صفحه ای به طور هفتگی منتشر میشد و به تمام عرصه های هنر (به جز ادبیات) میپرداخت. با تغییر مدیر عامل و مدیر مسئول روزنامه جوان و روند معکوس تحولات داخلی روزنامه، محمد سرشار در تیر ۸۴ با جوان خداحافظی کرد.
در بهار ۸۳، کتاب «آیا خدا بلد است بند کفش ها را ببندد؟» تجدید چاپ شد.
سرشار در مهر ۸۳، تدریس درس «زبان فارسی ۲» را در دبیرستان فرهنگ آغاز کرد.
او در همین سال، به طراحی پایگاه اینترنتی پدرش پرداخت و توانست آن را به نشانی www.sarshar.org راه اندازی کند.
در اردیبهشت ۸۴، محمد سرشار با «ایمان» شد و یک صفت «پدر» به داراییهایش افزوده شد.
او در مهر ۸۴، علاوه بر دبیرستان فرهنگ، تدریس در هر سه پایه مدرسه راهنمایی «پیام هدایت» [میدان تجریش، خیابان شهید دربندی] را آغاز کرد.
سرشار از آذر ۸۴ به عضویت کمیته «کتاب و نشر» مشاوران جوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درآمد. این همکاری تا اوایل سال ۱۳۸۵ ادامه داشت.
او برای اولین بار، در زمستان همین سال به حج مشرف شد و جامه احرام بر تن کرد.
محمد سرشار از اسفند ۸۴ در شورای نشر سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران عضویت یافت. او از اردیبهشت ۱۳۸۵ به ریاست فرهنگسرای دانشجو (خیابان سیدجمال الدین اسدآبادی) منصوب شد. او تا اردیبهشت ۸۸ این سمت را برعهده داشت.
در خرداد ۱۳۸۵، دومین کتاب سرشار منتشر شد. این کتاب مجموعه داستانهای کوتاهی بود که «توتفرنگیهای روی دیوار» نام داشت و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسید.
در مهر ماه ۱۳۸۵، محمد سرشار به عضویت انجمن قلم ایران پذیرفته شد.
از ابتدای سال ۱۳۸۶، او با احیای کمیته کتاب و نشر مشاوران جوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فعالیت خود در این حوزه را به شکل منظمتری ادامه داد.
در آذر ماه ۱۳۸۷، سرشار از پایاننامه دوره کارشناسیارشد در رشته «معارف اسلامی، حقوق جزا و جرمشناسی» با موضوع «سیاست جنایی جمهوری اسلامی ایران در حوزه مطبوعات و مطالعه تطبیقی آن با حقوق آمریکا» در زمینه حقوق ارتباطات دفاع کرد و موفق به کسب درجه عالی (۹۶ از ۱۰۰) شد.
در سال ۱۳۸۷، دو کتاب سرشار با نامهای «پنبه و آتش» (درباره رابطه دختر و پسر) و «جادوگر سفید» (درباره پائولو کوئیلو) در مجموعه مشق آزاد کانون اندیشه جوان منتشر شد. به دلیل سیاست آن دوره کانون، عنوان پدیدآورندگان این مجموعه، روی جلد آنها درج نشد.
از اسفند ۱۳۸۷، محمد سرشار با حکم حجتالاسلام و المسلمین رشاد به عنوان قائممقام مدیرعامل کانون اندیشه جوان منصوب شد. کانون وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. او در اردیبهشت ۱۳۸۹ به عنوان مدیرعامل کانون تعیین گردید و در دی ماه ۱۳۹۰، به دلیل ضرورت پرداختن بیشتر به ادامه تحصیل، از این سمت استعفا کرد و پس از ۳۴ ماه همکاری با کانون اندیشه جوان در قالب قائممقام و مدیرعامل، از این مجموعه جدا شد.
در مرداد ۸۹، محمد سرشار با «ایمان»، با «احسان» هم شد و صفت «پدر»ش تقویت گردید.
سرشار از میانه سال ۱۳۸۹ به مجمع ناشران انقلاب اسلامی پیوست. او ابتدا به عنوان مسؤول دفتر «پژوهش، برنامهریزی و پیشرفت» و از تیر ماه سال ۱۳۹۱ به عنوان مشاور مدیرعامل، همکاری خود را با این مجمع نوپا به شکل پارهوقت ادامه داد. این همکاری تا پایان سال ۱۳۹۳ ادامه داشت.
او در بهمن ۱۳۸۹ با کسب رتبه اول، در دوره دکترای مدیریت و برنامهریزی فرهنگی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی مشغول به تحصیل شد و در آبان ۱۳۹۱، مرحله آموزشی این دوره را به پایان برد و تدوین رساله دکتری را آغاز کرد.
در اسفند ۱۳۸۹، نام محمد سرشار در فهرست بیست نفره ترور پایگاههای اینترنتی فتنهگر قرار گرفت. بیش از ۵۰ پایگاه اینترنتی عوامل فتنه ۱۳۸۸، در اقدامی هماهنگ، شکار و برخورد فیزیکی با او به دلیل دانسته شدن به عنوان «یکی از عوامل شستشوی مغزی جوانان» را خواستار شدند.
در سال ۱۳۹۰، کتاب «حقوق مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا» محمد سرشار در انتشارات دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها به چاپ رسید. همچنین چاپ پنجم مجموعه داستان «توتفرنگیهای روی دیوار» منتشر شد.
در زمستان ۱۳۹۱، مقاله «نسبت مطلوب دولت و کتاب» در کتاب مجموعه مقالات «دولت و فرهنگ» انتشارات مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد.
در دی ماه ۱۳۹۱، محمد سرشار به عنوان «رییس حوزه هنری استان تهران» منصوب شد. در اسفند ماه همان سال، با تآسیس «حوزه هنری کودک و نوجوان»، این مأموریت برعهده او گذاشته شد.
حوزه هنری کودک و نوجوان توانست به ارایه الگویی بسیار موفق در زمینه تجاریسازی آثار هنری، امتیاز مجموعه پویانمایی «شکرستان» را به فعالان بخش خصوصی واگذار کند و با جذب سرمایه و توان آنها، چند میلیون دفتر، نوشتافزار، کیف، اقلام تزیینی و … را وارد خانههای مردم سازد.
در اردیبهشت ۱۳۹۲، پس از سه سال، مجموعه داستان «زنها همه مثل هماند» سرشار، از مجموعه گزیده ادبیات معاصر انتشارات توسعه کتاب ایران (تکا)، منتشر شد.
در تابستان ۱۳۹۳، سرشار نگارش نخستین رمان خود را به پایان رساند و آن را برای انتشار، به انتشارات «سورهمهر» سپرد.
در پاییز و زمستان ۱۳۹۳، محمد سرشار پژوهشی ملی را برای «تعیین ابعاد کمی مطلوب بازار کتاب در ایران» با استفاده از مطالعه تطبیقی وضعیت بازار کتاب در ایران با ده کشور مشابه، انجام داد.
سرشار در دورههای آموزشی بسیاری تدریس کرده است. جریانشناسی فکری فرهنگی عرصه کتاب در ایران، مؤلفههای فرهنگی قدرت نرم و اقتصاد فرهنگ، از این دورهها هستند.
در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، سرشار به عنوان «مدیر شبکه کودک و نوجوان» سیما منصوب شد. این نخستین تجربه سازمان صدا و سیما در راهاندازی کانالهای مخاطبمحور برای خردسالان (پویا)، کودکان (نهال) و نوجوانان (امید) بود.
در بهار ۱۳۹۷ نخستین رمان سرشار به نام «رستاخیز عاشقی» به دست انتشارات کتابستان معرفت (قم) منتشر شد و توانست به سه چاپ برسد.
در بهار ۱۳۹۹ دومین رمان سرشار به نام «شکار هیولا» توسط نشر معارف (قم) به چاپ رسید.
فهرست آثار به ترتیب انتشار:
۱ـ آیا خداوند بلد است بند کفشها را ببندد؟ (ترجمه ـ کودکان)
۲ـ توتفرنگیهای روی دیوار (مجموعه داستان بزرگسال)
۳ـ پنبه و آتش
۴ـ جادوگر سفید
۵ـ حقوق مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا
۶ـ نسبت دولت و فرهنگ (یک مقاله)
۷ـ زنها همه مثل هماند (مجموعه داستان بزرگسال)
۸ـ رستاخیز عاشقی (رمان بزرگسال)
۹ـ تعیین ابعاد کمی مطلوب بازار کتاب در ایران (پژوهش ملی به سفارش مجمع ناشران انقلاب اسلامی)
۱۰ـ بچرخ تا بچرخیم (داستان کودک ـ فیلمنامه پویانمایی)
۱۱ـ شکار هیولا (رمان نوجوان)
۱۲ـ شهر موشکی (فیلمنامه کودک)
فهرست جوایز:
۱ـ داستان کوتاه «توت فرنگیهای روی دیوار»
داستان تقدیری هشتمین کنگره یادواره شهدای دانشجوی بسیجی (بهمن ۱۳۸۳)
۲ـ داستان کوتاه «انتهای تنهایی»
داستان تقدیری هشتمین کنگره یادواره شهدای دانشجوی بسیجی (بهمن ۱۳۸۳)
۳ـ داستان کوتاه «حلزونهای خانه به دوش»
داستان تقدیری نهمین کنگره یادواره شهدای دانشجوی بسیجی (بهمن ۱۳۸۴)
۴ـ مجموعه داستان «توتفرنگیهای روی دیوار»
اثر تقدیری نخستین جشنواره ادبی «گام اول» (مهر ۱۳۸۶)
۵ـ داستان کوتاه «کمپینی برای یادآوری یک امام»
اثر تقدیری نخستین کنگره بینالمللی «امام علی النقی(ع)» (آبان ۱۳۹۱)
۶ـ داستان کوتاه «داستان ما و کدخدایی که نمیخواست فرفره بسازیم»
اثر برگزیده بخش داستان نوجوان چهارمین جشنواره مردمی رسول آفتاب (دی ۱۳۹۳)
۷ـ فیلم پویانمایی «بچرخ تا بچرخیم»
اثر برگزیده ششمین جشنواره فیلم عمار (۱۳۹۴)
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
احسنت
فکر می کردم سنتون بالاتر باشه
پدرتون رو می شناختم
با این سن کم فعالیت های خوب داشتین
ان شاالله صفت هایتان قوی تر شود!
سلام برادر
میدونی چندین ساله ازت خبری ندارم
یادش بخیر
چقدر پیر شدی…
نمیدونم منو یادته یا نه؟
فاز یک آزادگان هشتم…
مسجد انصارالحسین
دارالقران…
پایگاه تابستانی
آقای دوستی
کلاسهای قصه گویی شما
کتابخانه مسجد
محافل قرآن
چقدر زود دیر میشه… نه؟؟؟
خیلی خوشحال شدم ازت اطلاع پیدا کردم
مخصوصا با این رزومه ی عالی
عاقبتت بخیر
اگه بشه ببینمت عالیه
ما نوکری نوکری نوکرای ارباب رو میکنیم. به موکب اربعینمون سر بزن
این قافله ی عمر عجب میگذرد
روح الله چطوری برادر
چقدر محمد از دیدن پیامت خوشحال شد😘
موفق باشید