قالب وردپرس افزونه وردپرس

یک حامی مهاجم را از دست دادیم (۱)| درباره دکتر مددپور

گفتگو با استاد شهریار زرشناس درباره زنده‌یاد دکتر محمد مددپور
قسمت اول
استاد شهریار زرشناس عصر یک دوشنبه بهارى به دفتر روزنامه آمد. بهارى که امسال براى اهالى حکمت و فلسفه پر از یادهاى پرآه بوده است. آه هایى در حسرت نبود استاد سیدجلال الدین آشتیانى و دکتر محمد مددپور.
استاد زرشناس بیش از یک ساعت برایمان از زنده یاد دکتر محمد مددپور گفت و وقتى که رفت، بى اختیار آه مى کشیدیم. آه هایى از بن دل.
استاد شهریار زرشناس در آغازین سال هاى یکى از دوره هاى مهم فکرى پس از انقلاب اسلامى، با دکتر محمد مددپور آشنا شد: سال ۱۳۶۹.
پس از رحلت حضرت امام(ره) و همین طور پایان دغدغه دفاع از کشور در مقابل تهاجم نظامى بیگانگان، جمهورى اسلامى ایران با اتفاقات تازه اى مواجه شد. آغاز دوره سازندگى سرمنشأ جدال هاى فکرى عمیقى میان اندیشمندان خودى و غیرخودى گشت. در این میان، مهدى نصیرى در روزنامه کیهان و شهید سیدمرتضى آوینى در ماهنامه «سوره» مهمترین بلندگوهاى رسانه اى براى مقابله با برخى کژاندیشى ها بودند. در میان، شهید آوینى به جهت غناى اندیشه خود، بار اصلى این نبرد فکرى را بر دوش مى کشید. او کوشیده بود با تبدیل سوره به سنگرى مولد- و نه مدافع- در برابر این جریانات، اندیشمندان فرزند انقلاب را به گونه اى گردهم آورد. بدین سبب، سوره نه یک ماهنامه صرف که به نمادى براى نشر اندیشه هاى انقلاب بدل شده بود.
شهید آوینى در کنار سوره، دفترى را تاسیس کرده بود که مهمترین منبع تغذیه فکرى سوره به حساب مى آمد: «دفتر مطالعات دینى هنر».
در این دفتر پروژه هاى تحقیقاتى عمیقى در زمینه هنر انجام شد که همه رویکردى نظرى و تئورى به مقوله هنر و مباحث آن داشتند. دکتر محمد مددپور، از مشاوران و استادان راهنماى این دفتر بود. استاد شهریار زرشناس، به عنوان پژوهشگر، مسوولیت طرحى با عنوان «خیال و عالم خیال در قلمرو هنر اسلامى» را بر عهده گرفت. او در آنجا بود که براى اولین بار با دکتر مددپور آشنا شد.

**
«ابتداى کارم بود و شناخت و آشنایى چندانى با فلسفه اسلامى نداشتم و نمى توانستم بدون کمک گرفتن از کسى، بخش فلسفه اسلامى اش را دنبال کنم. در بخش فلسفه غرب مشکلى نداشتم و خودم هم، کدهاى زیادى داشتم. شهید آوینى هم اعتقاد داشت که در آن بخش مساله اى نیست. منتها در بخش حکمت اسلامى، مرا به مرحوم مددپور معرفى کرد. گفت که با ایشان تماس بگیر و با ایشان در ارتباط باش. ایشان هم منابع را به تو معرفى مى کند و هم مفاهیم را توضیح مى دهد.
مرحوم مددپور از دوستان نزدیک شهید آوینى بود. فضایى که شهید آوینى در مجله سوره اداره مى کرد، فضاى بسیار دوستانه اى بود. یعنى فاقد هر نوع از این رابطه هاى بروکراتیک بود. همه بچه ها ایشان را «آقا مرتضى» صدا مى کردند. یعنى اصلاً کسى حتى «آوینى» هم نمى گفت: آقا مرتضى رفت، آقا مرتضى آمد.
مرحوم مددپور هم از دوستانى بود که به آنجا سرمى زد و هر از گاهى مى آمد. گاهى وقت ها هم نیمه کلاسى براى ما تشکیل مى داد. یعنى بنده و آقاى تاج الدین و دیگران- و حتى خود شهید آوینى هم- مى نشستیم و با ایشان در قالب گپ و گفت وگو صحبت مى کردیم. خدا مرحوم مددپور را رحمت کند. مرد بسیار جامع الاطرافى بود. من واقعاً در عمرم، کمتر کسى را دیدم که اینقدر باسواد و با اطلاع و داراى گستره اطلاعاتى باشد.
ما در هر زمینه اى که وارد مى شدیم، ایشان یک انبان پر پاسخ داشت و ارایه مى داد. مثلاً وارد ادبیات مشروطه مى شدیم یا فلسفه غرب یا اندیشه اسلامى.
البته این به معنى تایید همه دیدگاه ها و نظرات ایشان نیست. بلکه مى خواهم بگویم که وسعت اطلاعاتش بسیار بسیار زیاد بود. این نکته نشان مى داد که در فرصت هاى طولانى نشسته و مطالعه کرده و در این مطالعاتش هم عمیق بوده. یعنى این ها را کاملاً به خاطر سپرده بود و به همدیگر وصل کرده بود و سنتز آن ها را بیرون مى داد. حرف هاى ایشان حالت تقلید و تکرار محض هم نداشت.»
***
آشنایى استاد زرشناس با دکتر مددپور، محدود به دفتر مطالعات دینى هنر نبود. او چنان محو «دریاى معرفتى عجیب» مددپور مى شود که در هر جا که بوده، باز هم سراغى از مرحوم مددپور مى گرفته است.
آن موقع من در کیهان بودم. آقاى [مهدى] نصیرى، مدیر مسوول بود و ما تقریباً در شوراى سردبیرى بودیم. دوستان دیگرى هم در شورا بودند. گاه مى نشستیم و بحث هایى پیش مى آمد- مثلاً سوالى راجع به یک مساله فلسفى- و خود آن دوستان آن زمان کیهان به من مى گفتند که زنگ بزن و از آقاى مددپور بپرس که جواب این موضوع چیست.
این آشنایى که با آقاى مددپور صورت گرفت، بنده تلاش کردم که کارهاى آقاى مددپور را به کیهان بیاورم به آقاى نصیرى گفتم و ایشان را یک روز دعوت کردیم. اوایل حرف زدن هاى [عبدالکریم] سروش و نظریات قبض و بسط [شریعت] او بود. هنوز سروش آن قدر مطرح نشده بود که همه از ماهیت و اندیشه هایش آگاه باشند. آقاى دکتر مددپور به دفتر کیهان آمد و این زمینه اى شد تا آقاى نصیرى هم خیلى جذب ایشان شود.
در آن زمان آقاى مددپور کتاب مفصلى داشت که به صورت تایپى بود و هنوز چاپ نشده بود. (این کتاب بعدها با نام «سیر تفکر معاصر در ایران» در شش- هفت جلد منتشر شد.) ایشان این کتاب را به آقاى نصیرى داد که «این را به صورت پاورقى در اینجا منتشر کن.»
در واقع این را خود آقاى نصیرى مى خواست. کتاب را گرفت و قرار شد به صورت پاورقى در کیهان چاپ شود. این شروع ارتباط آقاى مددپور با کیهان بود.
اگر اشتباه نکنم تا سال ۶۹- که ماجرایش را دارم عرض مى کنم- از آقاى مددپور چیزى چاپ نشده بود. همه ایشان را به صورت شفاهى مى شناختند و همه پاى درس و منبر ایشان رفته بودند، اما هیچ کتابى از ایشان، [از چاپ] در نیامده بود.
اولین کتاب سال ۷۰ چاپ شد که همان «حکمت معنوى در ساحت هنر» بود. بعد دیگر کارهایى که ایشان در این سال هاى خلوت انجام داده بود، یکى یکى پشت سر هم مى آمد که همه حیرت کرده بودند.
***
سال ۷۱، در اوج ستیز با روشنفکران [غرب زده] و درگیرى هاى تهاجم فرهنگى، شهید آوینى مقاله خیلى خیلى خوبى نوشته بود راجع به جریان روشنفکرى. فکر مى کنم ایشان در پاسخ به مقاله «حکومت آسان» مسعود بهنود، مقاله اى تحت عنوان «تحلیل آسان» نوشته بود.
در آن مقاله اسم میرزا یوسف خان مستشار الدوله به اشتباه نوشته شده بود. خب آن موقع ما تازه با این چهره آشنا مى شدیم و او را نمى شناختیم.
شهید آوینى مطلب را آورد تا آقاى مددپور ببیند. آقاى مددپور گفت که این اسم اشتباه است. آن را عوض کن و بنویس میرزا یوسف خان مستشار الدوله. شهید آوینى شک کرد. گفت: شما مطمئنید؟
آقاى مددپور گفت: اسم من محمد مددپور هست یا نه؟!
***
ظاهراً آقاى مددپور، با مرحوم [دکتر سید احمد] فردید خیلى مأنوس و محشور بود. آن زمانى که ما پیش آقاى مددپور مى رفتیم، ایشان در حد استادى بود و دیگر نمى آمد که پاى درس آقاى فردید بنشیند.
آقاى مددپور خودش در حوزه هاى هنرى یک قطب بود. بسیارى از بچه هاى حوزه هنرى، دست پرورده هایش بودند. مخصوصاً در حوزه هنرهاى تجسمى. همه با کلاس هاى مرحوم مددپور چیزى شده بودند.
***
نسخه غیرچاپى «حکمت معنوى و ساحت هنر» مرحوم مددپور- که تایپ شده بود- دست ما و اکثر بچه هاى حوزه مى گشت و اکثراً هم آن را داشتند. جهانگیر خسروشاهى، تاج الدینى و… .
این کتاب هویت خیلى عرفانى اى داشت و مایه هاى عرفانى اش خیلى قوى بود. ما حداقل در آن موقع، در عرفان اسلامى این تسلط را نداشتیم. آشنایى ما در حد فلسفه فارابى و فلسفه یونان زده بود، ولى با این وجه قضیه خیلى کمتر آشنا بودیم. بعضاً سوال ها و پرسش هایى پیش مى آمد و خب، زیاد به ایشان در این موارد رجوع مى کردیم.
***
مرحوم مددپور در سال هاى ۶۹ و ۷۰ آثار چاپ شده اى نداشت و چون بیشتر شفاهى بود، خیلى ها ایشان را نمى شناختند و ظاهراً یک مقدارى مورد کم لطفى واقع شده بود.
ایشان به خاطر این کم لطفى ها، تصمیم گرفته بود که بگذارد و از ایران برود. من یادم هست که شهید آوینى، مصرانه به ایشان گفت که من سعى مى کنم مسایل مادى شما را حل کنم تا شما این جا بمانید.
به طور طبیعى، مرحوم مددپور زن و بچه داشت و در حیطه مسایل مادى، مشکلاتى را داشت که همه دارند.
این گونه که من شنیده ام، شهید آوینى براى معرفى مرحوم مددپور براى فعالیت در حوزه هنرى، نامه اى به آقای [محمد علی] زم نوشته بود تا خانه اى را در اختیار ایشان قرار دهند و در دفتر، مسوولیتى بگیرد. شهید آوینى نوشته بود: «فردیدى دیگر به حوزه مى آید.» یعنى در این حد ایشان را معرفى کرده بود.
شهید آوینى احترام و ارزش بسیار زیادى براى مرحوم مددپور قائل بود.
***
این ها تاریخ است که باید ثبت شود. سال ۷۰ رابطه شهید آوینى با آقاى زم رابطه خوبى بود. همان موقع من در جلسات مجله سوره شرکت مى کردم- مرحوم مددپور در این جلسات شرکت نمى کرد- بعضاً در بعضى جلسات آقاى زم مى آمد. در همان جاها حس مى کردم که آقاى زم نسبت به برخورد تند ما با غرب و جریان روشنفکرى [غرب زده] گله دارد. در همان جا من این گلایه ها را حس مى کردم و در چهره شهید آوینى تکدر و یک نوع اضطراب را حس مى کردم.
بخش سینمایى سوره، دست آقاى [مسعود] فراستى بود. او و یا بیشتر خود شهید آوینى، علیه جریان روشنفکرى و جریان جشنواره اى وزارت ارشاد، به شدت موضع مى گرفتند.
در بخش مباحث نظرى سوره، من هر شماره به نوعى یقه آقاى سروش و این جریان روشنفکرى التقاطى را مى گرفتم.
در آن جلسات سوره، آقای زم خیلی خیلی ناآرام و خیلی ـ در لفافه ـ ناراحت بود و به ما دایم می‌گفت: کاری کنید که مخاطب مجله را زیاد کنید.
مقصود آقای زم از مخاطب هم این بود که چرا شما به عده خاصی ـ منظورش حزب اللهی ها و بسیجی ها بود ـ چسبیده اید؟ که افرادی را هم که اهل این حرفها نیستند، مخاطب خود کنید.
یادم هست شهید آوینى- خدا رحمتش کند- مى گفت: آقاى زم امروز نمى داند که ما چکار داریم مى کنیم. کارى که ما امروز داریم مى کنیم، بیست سال بعد جواب مى دهد. ما داریم با اندیشه هایمان، یک نسل از بچه هاى معتقد به انقلاب را مى پرورانیم.
به جریان کار [ما در سوره] واقعاً خدشه وارد شده بود و کار مشکل بود. این ماجراها هم با آمدن مرحوم مددپور به حوزه مصادف بود.
ایشان در بخش پژوهش حوزه هنرى فعال شد. حتى یک موقع هایى هم کلاس درس مى گذاشت. گاهى هم به من لطف داشت و براى من کلاس درس مى گذاشت. یعنى به دوستان دیگر- که در سطوح پایین تر بودند- مى گفت که بیایید و پاى درس این بنشینید. این کلاس ها در دفتر مطالعات دینى هنر بود.
ادامه دارد

مطلب پیشنهادی

متن سخنان در آیین رونمایی «دفترهای مشق شکرستان»

خیلی خوش آمدید. امروز از نگاهی، جشن شش ماهگی حوزه هنری کودک و نوجوان هم …

۲ دیدگاه

  1. انصافا مرحوم دکتر مددپور انسان بزرگی بودند .
    ایشان مدتی مدیر گروه ما در دانشگاه شاهد بودند.بدون هیچ اغراقی میتوان گفت ایشان استاد درس زندگی بنده بودند. فقدان ایشان لطمه بزرگی به جامعه ما بود. روحش شاد.
    از اینکه بسیار دیر مطالب ارزنده شما را دیدم عذر میخواهم .
    موفق باشید.

  2. دلم از این می سوزد که چقدر ایشان گم نام است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *