چند روز قبل، زنگ زده بود که خاطرهای را که در گفتگو با رجا نیوز تعریف کرده بودم؛ جلوی دوربین فیلم مستند او بگویم.
خودش را طلبه معرفی کرد و گفت که علیه فعالیت انجمن حجتیه در مدارس علوی، مستند میسازد. پشت سر دوستان مشترکمان بسیار بدگویی کرد که هر کدام، به دلیلی نپذیرفتهاند با او مصاحبه کنند. یکی به خاطر تحصیل فرزندش در همین مدارس، دیگری حفظ حرمت استاد و شاگردی و ….
من این محذورات را نداشتم. که اگر داشتم در مصاحبه با رجا نمیگفتم. اما از این گونه سخن گفتن، احساس بدی پیدا کردم. برایم طلبه بودن، به معنای الگوی اخلاق بودن است.
رفتارش اخلاقی نبود. بهانهای آوردم و نپذیرفتم.
از قضای روزگار، دیروز او را دیدم. من او نشناختم. خودش را معرفی کرد. لباس روحانیگری بر تن داشت و دوباره اصرار که جلوی دوربین فیلم مستندش بنشینم.
طلب حلالیت کرد که در این فاصله، زیاد پشت سرم غیبت کرده.
پس از آن تماس تلفنی، حدسم همین بود و لبخند تلخی زدم. نگفتم حلالت میکنم.
همکارش گفت: «فکر میکنم آقای سرشار تردید دارد.» جوری گفت که من باید جواب میدادم.
دیگر تردید نبود. یقین بود. میدانستم به ترسو بودن و محافظهکاری متهم میشوم. اما میترسیدم همین بیاخلاقی در پشت صحنه، در خود مستند هم دیده شود. گفتم: «بله» و به بهانه نزدیکی زمان جلسه، تنهایشان گذاشتم.
———–
پسنوشت: نگفتهام «گمشده»، چون هنوز آدمهای بسیاری اخلاقیاند. نمیخواهم خودم در دام زیادهروی گرفتار بشوم و همه را به یک چوب برانم. اما معتقدم اخلاقمداری کم شده است.
مطلب پیشنهادی
قهرمانکشی ـ نگاهی به فیلم سینمایی «مزار شریف» حسن برزیده
یکی از نیازهای روزگار ما، معرفی «قهرمان»ها به جوانان و نوجوانان است. غربیها در قهرمانسازی، …