ـ بیا پایین!کلمهها مثل سنگ سخت بودند و به شیشهها میخوردند. «راننده» صدا را میشنید اما اگر میخواست هم نمیتوانست پایین بیاید. بعدِ این همه سال، چاق شده بود و ورم کرده بود و گوشتها و چربیهای تنش لایه لایه روی هم تلنبار شده بود و سرها و دستهای بیشماری از بدنش بیرون روییده بود.ـ بیا پایین!کلمهها رَنج بودند و …
توضیحات بیشتر »